دوراهی

دلم یادتو از خونش نبرده
یه دنیا خاطره تووی دلم هست
به حدی از کنارم دوری کردی
تموم خاطرات در روو دلش بست

تموم این روزا حالم همینه
همیشه و همه جا از تو دورم
نمیدوونم چه حکمی تووی شب هست
که وقت خواب انقدر با تو جوورم

بدون حتی اگه پیشم بمونی
بازم احساسی به حست ندارم
ببین اما نمیشه تووی خوابم
فقط چند ثانیه تنهات بذارم

همینه مرز بین عقل و قلبم
تو توو دنیای خوابم پادشاهی
بگو کدوم حقیقت داره که من
دارم جنون میگیرم توو دوراهی

تووی مرز میون خواب و رویا
برای دیدنت دلشوره دارم
من از اوون شب که تو تنهایی رفتی
برای خواب هرشب بیقرارم

از این نویسنده بیشتر بخوانید: