خودآزار
تموم شهرو میگردم،تو رو جایی نمی بینم
من از درخت ممنوعه،واسه تو سیب می چینم
به دنبال یه تصویرم،توو آشوب مه وحشت
سراب نور می بینم،تو وقتی میری به ظلمت
یه شبگرد و یه سرگردون،یه مجنون خودآزارم
نشون میدم که بی دردم،ولی یه عمره می بارم
نخواه که غرق رویا شم،نخواه توو سایه پیدا شم
به این زودی نمی تونم،یکی همرنگ تو باشم
میگیرم رنگ بیداری،خستم از خواب تکراری
سوار اسب آینده،میرم این راهو اجباری
به سمت لحظه تردید،به سمت نا کجا میرم
می دونم تو نبود تو،به هر جا،جابه جا میرم
بدون چتر و هم صحبت،توو کوره راه این غربت
با رگبار شدید غم،میمیرم از تب حسرت
همه دنیات مثل دریاس،منم از موج گریرونم
ولی با قایق عشقت،توو عمق دریا می مونم
نگو که کار تقدیره،نگو عشق از تو میمیره
بدون این عاشق خسته،پی یه بوسه راه میره
میگیرم رنگ بیداری،خستم از خواب تکراری
سوار اسب آینده،میرم از دست بیزاری
به سمت لحظه تردید،به سمت نا کجا میرم
می دونم تو نبود تو،به هر جا،جابه جا میرم
-
سلام و عرض ادب جناب عبادی نژاد به حرمت دعوتت ؛ ترانه زیبات رو با دقت خوندم...خب هر ترانه و شعری آفرینش بی نظیر یک احساس و یک قلب تپنده ست که حقیقتا در جای خود به عنوان یک اثر احساسی ارزنده و گرانقدره ... اما اگر از منظر انتقادی بهش نگاه کنیم ترانه علاوه بر دارا بودن خصوصیات مختص به خود مانند سادگی و روانی و زبان محاوره و همه فهم باید دارای آفرینش های خلاقانه و ادبی و تصویر سازیهای بکر و اتفاقات کشف نشده باشد. اتفاق در ترانه امروز خیلی مهمه و به دلیل تکراری شدن سوژه ها و مضامین عاشقانه و احیانا اجتماعی در حیطه ترانه ؛ ترانه سرا باید سنگینی بار خلاقیت در گفتار و تصویر سازی رو به دوش بکشد ...و مضامین و دقایق قدیمی و تکراری رو از منظر تازه ای به تصویر بکشه و این خلاقیت و مهارت در خلق تصاویر بکر و نوع بیان است که از ترانه سرا یک ستاره می سازد.... ترانه شما تصاویر زیبای زیادی داشت ...اما این تصاویر یکپارچه و در جهت تکمیل هم نبود ... ترانت طولانی بود برادرم کوتاهتر بنویسی مخاطب با شوق و اشتیاق تا اخر ترانه رو دنبال میکنه واینکه همیشه سعی کن ابتدا و انتهای ترانت رو با حساسیت و سختگیری بیشتری بنویسی چون شروع و پایان میتونه در اثر گذاری کل ترانت خیلی مهم باشه... به امید بهترین ها از شما... روزگارت پر از شکوفه @};- @};- @};- @};- @};- @};- @};-