بوم نقاشی

به نام خداوند جان وخرد
ی بوم کوچیک و چندتا قلم رنگ
میذارم روبه دریا توی ساحل
قلم برمیدارم رنگ و میپاشم
تا بوم مشکی بشه ساده و کامل

درست مث شبام وقتی ک رفتی
سیا بودو برام نوری نبودش
دلم تنگت میشد هرلحظه هرجا
ولی سهمم جز این دوری نبودش

ازم خواستی بری منعت نکردم
برای موندنت خواهش نکردم
تو رفتی و ولی شب گریه هامو
به هیشکی هدیه جز بالش نکردم

فقط اون میدونه من چی کشیدم
ی نقاشی ولی بی رنگ کشیدم
بگو چیکار نکردم من برا تو
حتی خورشیدو من دلتنگ کشیدم

قلم میفته از دستم رو ساحل
اره رفتی و یادت موندگاره
گله ندارم از تو عشق پاکم
میدونم رفتنت بی اختیاره

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/81799کپی شد!
938
۱۳