دیوانه محبت
دیوانه ی محبت از خود خبر ندارد
جز راه کوی معشوق راه دگر ندارد
هر عاشقی که بینی مجنون راه عشق است
دیگر مکن نصیحت، راه دگر ندارد
عاشق که گشته مجنون دل داده در ره عشق
افتاد در ره دل از خود خبر ندارد
اما اگر ز معشوق گویی یک کلامی
پر می کشد به سویش راه دیگر ندارد
دلداه ای شنیدم با عشق خود همی گفت
غواص عشق، معشوق غیر از گوهر ندارد
گفتم به او عزیزم عشقش زدل برون کن
دیدم که گفتن من دیگر اثر ندارد
یسنا از دل و جان دیوانه وصال است
جز عشق پاک محبوب عشق دگر ندارد