بازی کردن

چجوری مردونگی، تویِ دستات جا شد
شونه هات واسه همه، کوهی بی همتا شد
چجوری تونستی از، بازی کردن ببری
وقتی قلبت میشکست، گریه هاتُ بخوری
گریه هاتُ بخوری، مونسِ خونت شی
واسه آرامششون، کوهی بی منت شی
چجوری تونستی با، باد و بارون بسازی
مث خورشید بشی و، نور بدی و بسوزی
بسوزی و ذوب بشی، ولی استوار باشی
با یه سن و سالِ ریز، تویِ روزگار جاشی
مهره ی اصلی شی و، مرکزِ یه عده شی
گشنه هاتُ سیر کنی، سیر با یه وعده شی
چجوری تونستی از، رویِ دنیات بپری
جایِ بازی کردنت، رویا هاتُ بخوری

مهر ۹۲

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/81387کپی شد!
804
۱۲