خیانت
دو تا فنجون روی میزه یکی قهوه یکی چایی
رو میز دیگه هیچی نیست منم با اشک و تنهایی
یه شاخه گل روی میزه دوتا دست گره خورده
دوتا چشمای مستی که حسابی دل ازت برده
رو میز پشتیه کافه دارم اشکامو میشورم
نمیام روبه روی تو هنوزم غد و مغرورم
داری قهوت رو مینوشی با یارتازه میجوشی
کت خوش رنگ ابیت رو چرا دیگه نمیپوشی
دارم از غصه میترکم فضای کافه دلگیره
رو میز پونزده داره یه زن اهسته میمیره
حواست نیست اما من هنوزم محو چشماتم
با یکی دیگه میخندی چقدر من احمق و سادم
یه روزی تو همین کافه بهم گفتی دوستت دارم
چقدر اسون دروغ میگی چه راحت میدی ازارم
دوتا فنجون روی میزه دو تا فنجون تو خالی
تو با اون رفتی و بازم تموم شد قصه تکراری!!!!!!!