تو بهترین حادثه ای
خاموشم از نبودنت
مُردم از این بی حاصلی
یک عمره که رفتی و از
حال نزارم غافلی
سرگرم خاطراتتم
بی روحم ودربدرم
درد دلم رو این روزا
پیش ستاره می برم
قلبت فراموشم شده
ولی یه چیز توو ذهنمه
با اینکه بی کینه بودی
دلخوری داشتی یه نمه
شبا که پیش من بودی
برق چشات کورم میکرد
حال و هوای بودنت
از غم شب دورم میکرد
امروز که نیستی همه چیز
تهی شده از دلخوشی
امروز داری با غروبت
طلوعو در من میکُشی
تو بهترین حادثه ی
روزای تاریخ منی
تو تپش ترانه ای
که توی قلبم میزنی