از این رسم زمونه گله دارم

از این رسم زمونه گله دارم
من از این حس بیرنگ نگاهت * به اوج بغض و دلتنگی رسیدم
به چشمهای تو محتاجم نگام کن * توو این روزا که از خودم بریدم
شکستم، خسته ام، مبهوت و گیجم * نمی دونی که درد من اینا نیست
شب تنهایی و ندیدن تو * یه درده که واسه تو آشنا نیست
نمی دونی که چشمهای تو امشب * چه دردی رو به من تحمیل کرده
نگاه سرد تو ذره به ذره * توو قلبم غصه رو تکمیل کرده
فقط با ریتم چشم تو می تونم * هماهنگ با صدای زندگی شم
جدا از کار دنیا تنها با تو * شب و روز غرق این دلبستگی شم
♫♫♫
خیال کردی که من لایق نبودم * منو هر جور که خواستی امتحان کن
اگه دیدی یه لحظه کم آوردم * منو رسوای رسوا توو جهان کن
به کی باید بگم از درد دوری * از این رسم زمونه گله دارم
صدام حتی به گوشت آشنا نیست* من از دنیای تو فاصله دارم
به تو وقتی که میگم دل سپردم * من از یک عشق معمولی نمیگم
هوای عشق تو وقتی که میاد * توو اون لحظه، توو یک دنیای دیگم
تموم کار و بار و رسم دنیا * اگه به دست من باشه یه روزی
نمی بینی دیگه قصه بسازن * از این عاشق کشی، پروانه سوزی

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/79875کپی شد!
1150
۱۷