شاید جهنم بهتر از این شه
یک عشق نافرجام، یک خودکشی دو نفره، یک قصه ی واقعی و تلخ. از زبان کسی نوشتم که مدت کوتاهی او را می شناختم. این یک برداشت شخصی از ماجراست و طبیعتا با حقیقت فرق دارد.
یه روزی توو همین بنبست
تو رو دیدم، منُ دیدی
با چشمام اینُ پرسیدم
دوسم داری؟ تو خندیدی
همون شد اول راهُ
حالا ما آخر راهیم
حالا ما مات این لحظه
همین لحظه ی کوتاهیم
بگیر این گویُ این میدون
بزن توو مُهر پیشونیم
من اول میرم از دنیا
تو میتونی بپیچونیم
ببین تقدیر ما چی شد
یه تیر سُربی و سر سخت
تو هم با من قسم خوردی
که با مردن بشیم خوشبخت
نشد ما سهم هم باشیم
تو رو با زور دزدیدن
اونا که عاشقت بودن
چرا ما رو نفهمیدن؟
چکوندی ماشه رو جونم؟
بزن دورت بگردم من
بزن تا مردم این شهر
بفهمن اشتبا(ه) کردن
*اونا ما رو جدا کردن
خدایا … اشتبا(ه) کردن*
بزن بار گناهامون
به یک اندازه سنگین شه
نه این دنیا نشد، شاید
جهنم بهتر از این شه