حبس – محسن رمضانی
تو بیداری تو این سلول منم یه عمره بیدارم،
من از هرچی که آزاده تو این زندون بیزارم،
منو توی خودم کشتی از این اعدام باکی نیست،
من این عشقو پرستیدم که این احساس خاکی نیست،
دلم می گیره اما تو دلیل دل خوشی هامی،
توی این راه طولانی توی این عشق باهامی،
تو معصومی تورو باید برای عشق حاشا کرد،
کجای این گرفتاری میشه مثل تو پیدا کرد،
از این بیراهه رد میشم تو تنها راه این دردی،
تمام سال و بیدارم که ازاین حکم برگردی،
تو برگردی و این سلول از این احساس عاشق شه،
جهان یه شیئه که باید برای حبس لایق شه،
تو زندان بان این شهری تو محکومی به آزادی،
تموم شهر زندونه تو تنها جای آبادی،
تو معصومی تورو باید برای عشق حاشا کرد،
کجای این گرفتاری میشه مثل تو پیدا کرد…
محسن رمضانی