آخرین بار

برای آخرین بار توی قلبم

وجود گرمتو احساس کردم

شکستم بغض سنگین سکوتو

به تنهایی هنوز عادت نکردم

شب و خستگی و تنهایی و غم

شدن همدست این دنیای بی رحم

جز این چشمای خیس چیزی ندارم

بزار این قطره ها را هم ببارم

میخوام دستاتو تو دستام بگیرم

هنوزم حس کنم عاشقت هستم

با احساس غریب آشنایی

به پای عهد و پیمونم نشستم

نرو از پیش من رویای من باش

نذار تو خاک سرد غم بمیرم

با گرمای وجودت روشنم کن

بذار از عشق تو آتیش بگیرم

از این نویسنده بیشتر بخوانید: