من از زمستونای بی تو ترس دارم
من از زمستونای بی تو ترس دارم
ترکم نکن، گرمای دستای تو دنیاست
خورشید، از آغوش تو نشأت گرفته
خورشیدِ من جایی نرو، دنیا همین جاست
من آسمونا رو به شب پیوند دادم
هرجا بری تاریکی من خونه کرده
اونقدر روشن کن دلم رو تا بمیرم
کاری کن این احساس پوچی برنگرده
من از زمستونای بی تو ترس دارم
از اینکه برفای سفیدش آب میشن
بی تو، نه تنها من که هرچی توی خونه اس
از غصّه ی تنها شدن بی خواب میشن
لبخند تو تسکین این زخمای کهنه اس
وردار رَختا تو، ولی باید بخندی
شاید همین که عکسمو تو کوله داری
یعنی هنوز از خاطراتم دل نکندی
این فرض که شاید پشیمون شی بمونی
حال و هوای خونمونو خوب کرده
عین یه بهمن توی کوهای دماوند
تصمیم تو توو قلب من آشوب کرده
ترکم نکن، حال منو بهتر ببینی
شاید یکی شم که بتونه مرد باشه
وقتی که هُرم عشق تو می پاشه رو شهر
دیگه محاله این زمستون سرد باشه…
-
سلام خدمت برادر هنرمند و ترانه سرای خوبم... قبلا هم خدمتت عرض کردم که تو هم یکی از اسطوره های ترانه سرایی هستی در اینده ای نزدیک در کنار عزیزانی مثل ( مهدی نوروزی ،محمدشهیدی فر ، رناک عصاری ، محمد گوهری، ایمان جمشیدی پور اگه اشتباه نکنم ، و بزرگانی مثل مجید شمس و رضا معظمی عزیز ) و احتمالا عزیزانی که درحال حاضر حضور ذهن ندارم درخشانترین چهره های این آکادمی هستید و به واقع یک ترانه سرای خوب و نرمال ...و مایه مباهاته برای م که چند صباحی هم خانه همترانه شما بزرگواران بودم و انشالا باشم... من آسمونا رو به شب پیوند دادم هرجا بری تاریکی من خونه کرده اونقدر روشن کن دلم رو تا بمیرم کاری کن این احساس پوچی برنگرده به جز این بند از ترانه ت ...بقیه بندهات هرکدوم چه به تنهایی چه در ارتباط با سایر بندها به نحو احسن گزینش و سروده شده اند.... این بند هم بخاطر ( هرجا بری تاریکی من خونه کرده ) از نظر مفهومی ناقصه و اینکه از روشنی مردن کمی مخالفت هنجار داره...و اینکه کاری کن این احساس پوچی برنگرده معلوم نیست کدوم احساس پوچی... ضربه کارت هم اینجا بود که به زیبایی برگزار شده آفرین این فرض که شاید پشیمون شی بمونی حال و هوای خونمونو خوب کرده عین یه بهمن توی کوهای دماوند تصمیم تو توو قلب من آشوب کرده =D> =D> =D> =D> =D> در کل زیبا بود اریا جان...چند وقتی است دیگر ترانه ای چنگی به دل نمیزد...خوبه که هستید هنوز... همیشه سبز باش @};- @};- @};- @};- @};- @};-