قصه ی ما
شب ٍ تاریک و ُ سیاه ِ قصه هامون ، جون گرفت
از لب ِ خشکیده مون ، شب ، خنده رو آسون گرفت
کوچه هایِ خالی و ُ دلواپس و ُ غمگین ِ شهر
زیر آوار مصیبت ، رنگ خاک و ُ خون گرفت ؛
وحشت از پس کوچه ها ، با باد پاییزی رسید
رو لب سرخ ترانه ، خط خاموشی کشید
سایه یِ شوم ِ کلاغ قصه ها ، از شب گذشت
قصه یِ تلخ و ُ سیاهِ ما ، به پایان نرسید
………………………….
حالا باید ، پشت دیوار سکوت
لحظه لحظه عمرمون ، حروُم بشه
تا تویِ ظلمت ٍ قصه هایِ شب
یه شبم ، قصه یِ ما تموم بشه
۱۳۸۴