شهر ارواح
خسته ام از نگاه های شما
خسته از نگاه های افسرده
می روم از پیشــ ِ تان امشب
آی آدمهای تا ابد مرده
شهرتان بوی کفن دارد
بوی کافور و خاک نم خورده
بی اجازه ی خدا مردید …
مثل کودکی که سم خورده
سال هاست روی چهره اِتان
جای خنده ها خالیست
می شود خنده را تعارف کرد ؟
آه،این خیال ِ پوشالیست
با دو دست خود قبری …
کنده اید و در خود حبسید
شهرتان شهر ارواح است
روح و جسمتان هم پوسید
خنده از شهر شما
رفته است و برنمی گردد
مردمان همیشه غمگین اند
هیچ کس ( دگر ) نمی خندد
خسته ام از حال شما
خسته از حال های افسرده
می روم از پیشــ ِ تان امشب
آی آدم های پژمرده
 
				 فریبا سید موسوی	
			
			سلام با جنماب صمدی پور موافقم مضمون عالی بود ولی از..با دو دست خود قبری .....وزن ترانه به کل عوض شده ...موفق باشید @};-  @};-
فریبا سید موسوی	
			
			سلام با جنماب صمدی پور موافقم مضمون عالی بود ولی از..با دو دست خود قبری .....وزن ترانه به کل عوض شده ...موفق باشید @};-  @};-		
	
	 سجاد صادقی	
			
			سلام ممنون از اينكه خوندين و توجه كردين. @};-
سجاد صادقی	
			
			سلام ممنون از اينكه خوندين و توجه كردين. @};-		
	
	 پنجاه درجه
پنجاه درجه قصه ی باغ
قصه ی باغ بی خیالت شدم
بی خیالت شدم