بارونی
با بارون تنم خیسه از تو
با گریه دلم آسوده از تو
خیالم به دریای چشمات گواهه
نگاهم به گرمای دستات گواهه
چقدر بی خیال از منو این نگاهی
به افکار من بی تفاوت می خندی
مگه با تو بودن گناه کبیره ست
مگه بی تو بودن سزای همیشه ست
بگیر چتر آسودگی روی دوشت
به چشمام دیگه اعتمادی ندارم
اگه روزگارت قراره خیس باشه
با بارون چشمای من تر نمیشه