بوی خون و باروت
چه زیبا با آواز نسیم رقصیدن
چه زیبا به طوفان زندگی خندیدن
میدونِ مین و دیدن و رفتن
پا های جا موند رو دیدن و رفتن
خواب کودک معصومو دیدن
عاشقانه بی بهانه پر کشیدن
آدمای آسمونی بودن و قلبای مهربونی داشتن
کوله بارِ خاطرشونو جا رفتن گذاشتن
ترانه بوی خون و باروت گرفته
واژه ضامن و کشیده و سوخته
از اشکا و لبخندای مادر میگم
وقتی دیدن و شنیدنو میگم
غمو دیدن و خاطر رو در آغوش کشیدن
روی ماهو دیدن و طمع شادی رو چشیدن