یه روزی آخرش پروانه می شی…
" برای اندوهِ این روزهای دوست هم ترانه ی مان،رسول آدینه ی عزیز… "
بذار این زندگی هر قد می تونه
بـا زخـمـاش دور تــو پیله ببنده
بــذار بــازم بــه ریـش آرزوهـات
به رویاهای سرخورده ت بخنده
یه روزی آخرش پروانه می شی
صبوری کن که سهمت آسمونه
نترس از ساعتای سوت و کوری
که واست هـر دقیقه بـدشگونه
تـبِ بـهـمـن گـرفـتـه لـحـظـه هاتو
تو تقویمت بهار،یک مشت حروفه!
داری می لرزی،می دونم عـزیـزم
کـه خـورشـیـدت گـرفتارِ کسوفه
هـمـونـی کـه تـو رو یـک روز بـخشید
بـه دنـیـایـی کـه حـالا بـا تـو زیـبـاس
بزرگت کرد یه عمر با "شعر و بوسه"
شدی عاشق ترین راویِ احـسـاس
نـبـایـد بـــوی بـــارون اتـــاقـــت
بـگـیـره دامـن حـال و هـواشـو
بذار لبخندِ رو لب هاش باشی
تو آغوشت بگیر دلشوره هاشو
تموم زندگی ایـن لحظه ها نیس
نترس از بختی که تسخیرِ خوابه
بدونْ نزدیکه اون صبحی که بازم
بــه رویـاهـات بـی وقـفـه بـتـابـه
پ.ن ۱: متأسفانه مادر رسول عزیز این روزها دچار کسالت هستن،برای سلامتی ایشون (به پیشنهاد " حمیده سادات غفوریان ") 10 هزار صلوت نذر کردیم که ازتون می خوام علاوه بر دعا برای بهبودی هرچه سریع تر "خورشید بانو"ی زندگی رسول،هر کدوم فرستادن بخشی از صلوات ها رو به عهده بگیرید تا انشاا… در روزهای آتی خبر سلامتیشون و بشنویم.
پ.ن ۲: با تشکر از حمیده سادات عزیز بابت همراهی أش…