یکی باشه …
باید تویِ این بازیِ روزگــــار ؛ میونِ همه بودنای دروغ
همون وقتا که سخت آشفته ای ؛ مثِ بانویِ شعر هایِ فروغ
یکی باشه شب ها ستارت بشه ؛ یه فانوس بذاره سر راهِ تو
رو این پیله ی سختِ تنهاییات ؛ بخونه واست : " پاشو ؛ پروانه شو "
میونِ هجومِ یه مش (ت) کرکسی ؛ که درانتظارن تو ویرونه شی
همش در پیِ لاشه ی حسّتن ؛ میخندن به وقتی که دیوونه شی
یکی باشه زخماتو درمون کنه ؛ مبادا که از پا بیفتی یه وقت
مبادا بشی شامِ اون کرکسی ؛ که آروم کمین کرده روی درخت
میونِ بدُ خوب این روزگار ؛ یه وقتا که عرصه ؛ میشه تنگِ تنگ
یا تو چاله میدونِ این زندگی ؛ که بی پول ؛ پایِ آبرو میشه لنگ
همون وقت که حالت بهم خورد ازین ؛ صداقت که بویِ تعفن گرفت
یا روحت واسه اعتراض به بدی ؛ یه تصمیم به ایستُ تحصن گرفت
کسی باشه چشماتو پنهون کنه ؛ تو رویای زیبای تو زشتی نیست
تو گوشت بگه ؛ من کنار تو ام ؛ پاشو! روبه روی همه چی بایست
یکی که تو بازیچه ی این زمون (ه) ؛ از ع تا قِ (قافِ) عشقُ با تو بخواد
دلش بندِ احساس و قلبت بشه ؛ تو رو لا به لای ترانت بپاد . . .
"مریم جعفرزاده "