شب نقره پوش

شب نقره پوش چشمام
شب بی تو بودن من
شب آغازتَوَهُم
تو ترانه خوندن من
شب آواز جدایی
تو نگاه بی قرارم
توی دریاچه بغضم
من یه موج بی سوارم
من پر از قافیه میشم
وقتی واژه واژه دردم
من سراب یه غرورم
یه غروب گیجُ سردم
توی زمحریر شعرم
خستگیم معنا میگیره
آرزوهام تو نگاه
سردِ آدما میمیره
شب نقره پوش چشمام
شب جون دادن برگِ
شب خالی شدن غم
تکیه رو شونه مرگِ

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/71103کپی شد!
959
۳۲