قبله نور

منم اون غریبه که اومده از یه راه دور
اومده بِهِت بگه دوسِت داره قبله نور

اومده بِهِت بگه عاشقته دیوونه وار
میخوادت ای خوب ناز اونو تو انتظار نذار

میخواد بگه که عشق تو واسه دلش یه حاجته
دیدن اون ناز نگات واسه دلش عبادته

ببین تو این غریبه رو که مست از دو مست تو
حسرت به دل نذار اونو بذار تو دستاش دستتو

بهش بگو دوسش داری تا که اونم پر بکشه
جام مِیِ زندگی رو عاشقونه سر بکشه

چشم انتظارش تو نذار تَرنُم بهاره شو
ببار تو روی دل اون بارون پُرستاره شو

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/6940کپی شد!
718
۳

درباره‌ی رضا کزازی

به نام آن که مارا آفرید برای با هم بودن پنجره ی چشمانت را بگشای و با نگاه مهربانت آرامشی به من ده همچون آرامش خواب تا که من به شکرانه آن دست بر خاک نهم و سر به اسمان کشم آنچنان که گویی سالهاست ریشه در خاک دارم. Reza.djks@yahoo.com