منم همین جای ترانه میرم!
یه جوری مهره هارو چیدن اینبار
از صحنه ی ترانه حذفت کنن
آینه هارو توو چشم تو بشکنن
ساده وبی بهانه حذفت کنن
یه زهر کاری میریزن توو شعرت
ب(ع)د میشینن توی چشات میخندن
منتظراّ تا زجه هات شروع شه
محو صداشون توو صدات ، میخندن!
دس میذارن به روی واژه هاتُ
داد میزنن سرت ، که واژه دزدی
میگن همین یه واژه شعر ما بود
حق ترانه های مارو خوردی
گم میشی توی گرگُ میشِ قصه
گرگ ترانه رو نفس میکشی
به دور گنبد طلایِ شهرت
جای کبوترا قفس میکشی
نهنگ خسته ی ،که دوش ساحل
تاب کشیدن تو رو نداره
تموم لاشخورا کمین نشستن
تا جزر ومد چی به سرت بیاره
فرقی نداره واسشون کی بودی
فرقی نداره واسشون کی هستی
منم همین جای ترانه میرم
که خیلی وقته توو خودت شکستی
——————————————–
ساختار در قافیه ها به صورت تعمدی شکسته شده
-
سلام آقاي قره باغي اينكه تنها دردهاي خودت رو درك كني تحمل ميخواد واينكه دردهاي ديگران روهم بفهمي هم تحمل ميخواد هم تامل و هم شونه هاي قوي و دل دريايي. خدا كه نقش اول زندگيت باشه هيچ تنابنده اي نميتونه قدرت بزرگي خودش رو به رخت بكشه و برات بزرگي كنه. خداكنه خدا رهامون نكنه با زخمهاي كوچيك و بزرگ بنده هاش ميتونيم كناربيايم... درد ترانه تون من رو ياد درد يك غزل تقريبا قديمي از خودم انداخت نميدونم چرا؟!!!! تقديم شما البته نه محتواش... صدای ضجه ی باغ است قارقار کلاغ کنایه میزند این شب به روزگار کلاغ شبی که زخمی کابوس سخت سنگین است شبی که میچکد از چشم بیقرار ، کلاغ در ازدحام تبرها و قتل عام درخت کسی به غیر سیاهی نبود یار کلاغ نه ماند شاخه ی سردی ، نه کاج سر سبزی نه شانه های رفیقی در انتظار کلاغ شکست بال و پرش در هجوم وحشی سنگ از التیام و نوازش گذشت کار کلاغ چقدراهالی این باغ زرد خندیدند در عنفوان تماشای سنگسار کلاغ قبیله های پریشان ، خیالتان راحت ! نمیشود پس از این باغتان دچار کلاغ ولی اگر دلتان تنگ شد برای غمش وشد شبانه گذرگاهتان مزار کلاغ ! به یاد تک تک آن بیت های زخم آگین به یاد قصه تقدیر ناگوار کلاغ برای شاعر بی آشیانه کف بزنید به افتخار سیاهی .. به افتخار کلاغ ... ((لحظه لحظه هايتان پراز حضور خدا))
مطالب پیشنهادی