فک کن …
فک کن تو این دنیای وارونه ؛ که حتی پای دلخوشی هاشم نمیمونه
که حتی وقتی شاد و خندونی ؛ لبخندُ رو لبات می خشکونه
جای تو هم با من عوض میشد ؛ میومدی جای یه دیوونه
میومدی تو بطن شعرایی ؛ که با خودش هر دفه میخونه
فک کن تو این غروب تنهایی ؛ میفتادی یاد یه وقتایی
که حتی از خاطره هات رفته ؛ حتی نمیدونستی اینجایی
اون روزا که من عاشقت بودم؛ اون روزای اول آشنایی
ببین تمومشونو؛ باور کن ؛ تمومَ حس و حال شیدایی
فک کن تو این دنیا که صد رنگه؛ عقل با دل هم هر لحظه میجنگه
تو جای من بودی که تو خلوت ؛ قلبش از این حادثه میلنگه
تو اضطراب منطقو احساس ؛ میون این عرصه ای که تنگه
ببازی هرچی داری رو باهم؛ پای یه دل که انگار از سنگه
فک کن پشیمون میشدی روزی ؛ از اینکه از من دور شده بودی
از این همه احساسِ غمگین و ؛ از تلخی این شعری که خوندی
فک کن همه این ها حقیقت داشت ؛ واسه یه لحظه توی این قصه
تو جای من بودی و من اینبار ؛ درگیر یک احساسِ بی غصه
مریم جعفرزاده