بی تفاوت!

نه میخوام کسی حالمو بپرسه
نه که دیگه برم با کسی بیرون
دیگه دوست ندارم زنده بمونم
دیگه دوست ندارم دنیامو بی اون
نه میخوام کسی درکم کنه حتی
نه دوست دارم کسی باشه کنارم
فقط میخوام یکم تنها بمونم
نیازی به توجهم ندارم
دیگه نه گریه میکنم نه هیچی
ولی نمیتونم دیگه بخندم
نمیتونم فراموشش کنم.نه
مرور میشه تو ذهنم حرفاش هر دم
نمیخوام دیگه عکسشو ببینم
یکی نقاشیامو بسوزونه
اگه یه موقعی حالمو پرسید
بگید خوبه…نمیخوام که بدونه
نه حس میکنم که باید بیدار شم
نه چشم از روی این سقف بر میدارم
دیگه نه از کسی خوشم میاد و
نه احساس بدی به کسی دارم
نه دیگه حرفی دارم واسه گفتن
نه از سکوت تلخم راضی هستم
نمیخوام باورم شه ولی انگار
شبیه شیشه از صدجا شکستم
نمیدونه چیکار کرده با شعرام
که هرکاری کنم غمگین میشن
میبارم اشک میریزم که سبک شم
سکوت و فاصله سنگین میشن….

https://www.academytaraneh.com/67194کپی شد!
958
۱۱