خودزنی…
خودزنی میکنه آینه با سنگ / صورتت هزار تیکه میشه
زبونه میکشه از پارافین / گلوی خشک شمع آتیشه
سنگ داره میریزه از آینه / شمع داره میکشه از شعله
درد داره تیکه تیکه شدن / صورتت که خیسه توو حوله
مرد شدی گریه زشته برات / بغض تو درد داره سر درده
نقطههای رو حوله اشک نیست / چشمای توئه که عرق کرده!
توو لباس تو جای امواته / گورتُ بکن و خاک بازی کن
به پای کی داری میسوزی / بچگی کن خودتُ راضی کن
مرگ حق همهس حقِتُ بگیر / غفلت کنی سهمِتُ میدُزدن!
توو بلاتکلیفی قرصاتی؟ / این تو وُ طناب و میز و گردن!
خودزنی کن آینهتُ نشکن / مرد باش و پای مردنت بمون
داغِ داغه از دهن نیوفته زود / غزل خدافظی رُ بخون.