بوق ممتدـــــــــــــــــــ..
توو تلخی دنیا دلم باھات حرف داشت
نشستم و گفتم غمامو عشق برداشت
یه درد تو ی جونم یه زخم کاری شد
صدای تنگ دل ، که موندگاری شد
ھر شب تو این فکرم منو ببخش دنیا
لبریز̖ از حسرت ، خستم از این رویا
رگھام پر از دردو خونھام که خشکیده
قرصای تزریقی ،بستر یه تبعیده
ھر روز یه دستگاه و یک عمر صدای بوق
شھر پر از آدم ، دنیا شده شلوغ
من از کجا خستم ، من از کجا مونده
راه دلم اینجاست ، افسوس که ناخونده
سوزن تو رگھام باز ، زنجیر برید – در رفت
خونم چکید رو تخت ، وای مرد..! شنیدم رفت.!
این تیر آخر بود ، یک بوق ممتد باز
من رفتم از دنیا – بی مونس و ھمراز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ترانه سرا : حسین خزایی
۱۷/۰۲/۱۳۹۲