اسفند
یه شنبه(۱) همون روزی که دستاتو گرفتم
همون روزی که احساسمو گفتم…
همون روزی که چشمات خواب میشد
یه پخته تونگاهت خام میشد….
همون روزی که شعرات غرق اون بود
یه وحشی در کنارت رام میشد..
یه شنبه تو دل سرد زمستون
نگاهت با نگام هم گام میشد…
یه شنبه که بدونت سر نمیشد…
سرم از فکر تو خالی نمیشد
یه شنبه (۲)زیر بارون تابستون
تو قلبت یخ زدو آروم نمیشد
یه شنبه که بهت محتاج بودم
تو رفتی و ندیدی که دلم داغون میشد
۱-یک شنبه :۱۳۹۰/۱۲/۱۴
۲-شنبه : ۱۳۹۱/۳/۲۷
-
وای مژگان من ..... [-( شرمندتم................ [-( "بهم گفتی یه کسی بوده که بهت قول داده همیشه اول ترانه هات باشه ، میشناسیش؟!" عزیزم نه نمیشناسمش [-( گمش کردم ... [-( نمیدونم کجا و چطوری ولی خودمو گم کردم .....منو ببخش ...این روزا نفس گیره ....اگه اوضاع روحیم خوب شه اگه چیزایی که گم کردم پیدا کنم می یام ولی بدون همیشه میخونمت و همیشه دوست دارم @};- @};- @};- التماس دعای زیاد @};-
-
مژگان گرامی خوب مینویسی/احساس را به هر چیزی ترجیح میدی اما این کافی نیست دوست من روی وزن همچنان بی دقتی و حرص منو در میاری :-) چن بیتت مثه غزل ترانه بود و با خودم فکر کردم چقدر خوب میشه که دوباره بنویسی و غزل ترانه بکنیش 8-> بازم میگم شما نگاه خوبی داری و اگه حضور بیشتر ی داشته باشی و به مطالعاتت اضافه کنی/ترانه سرای خوبی خواهی شد @};- @};- @};-
-
سلام مژگان عزیز منم قالب کار و متوجه نشدم زیبا بود موفق باشی
مطالب پیشنهادی