دستای کوچیک
این ترانه با تمام وجودم تقدیم به هموطنان پر دردم در آذربایجان که از جان دوستشان دارم…
دستای کوچیک
از این آوار خونه میشه فهمید
چقد چشمای تو تغییر کرده
یه لرزش توو دلت هست و نمیگی
توی حرفات یه بغضی گیر کرده
تو هم دستات آروم بود یه روزی
توو دستای عروسکهای خونه
ولی حالا توو این درد غریبت
عروسکها فقط شدن بهونه
تو گم کردی یه چیزی زیر آوار
شاید پیدا نشه دیگه توو دنیات
یه مادر سهم تو بوده که رفته
دعا کردم ببینیش توی رویات
چقد خسته شدم از اینکه دیدم
نشد دستای کوچیکت نلرزه
چه خوب میشد یه شب ازخواب پاشی
دلت با دیدن مادر بلرزه
بیا خالی شو از این بغض سنگین
بذار دردت بپیچه توی آوار
همین حالا بیا رد شو که دیره
از این خونه برای آخرین بار
-
سلام سه باره خانم نکوهش بازهم احساس زیبا ولی بدون تعارف سطحی تر از عمق درد مردمان زلزله زده است, بایستی بسیار عمیق ترش می کردی و بسیار جای کار داره. مطلع و سرآغاز بسیار زیبایی داشتی ولی در ادامه فروکش کردی و خصوصا در بند چهارم که قافیه صد در صد اشتباه و تکرار محض است, با منفی و مثبت کردن فعل قافیه درست نمیشه. ولی همین که داری تلاش میکنی جای تحسین و افتخار است. ترانگی در وجودت پایدار دوست عزیز
-
سلام خانوم پگاه کارت زیبا بود دوست خوبم احساس همدلیت را دوس داشتم @};- @};- @};- موفق باشی
-
سلام پگاه خانم احساس همدردی تون رو خیلی خوب بیاین کردین مرسی از ترانه خوبتون :-) @};- @};- =((
-
پگاه اولین باریه که اول نشدم نه ؟ :-) مرسی از احساسات پاکت که ستودنیه ~~~ کاری که تو کردی واقعن قابل تقدیر و تحسینه @};- مرسی عزیزم :-x
مطالب پیشنهادی