رمان به عنوان ادبیات غیردینی

رمان نوعی هنر ادبی است که دین را به ندرت مضمون اصلی و آشکار خود قرار می دهد. برخی از کتابها که شبیه رمان اند چنین می کنند ولی بهتر این است که آنها را از آثار ارشادی خواند، زیرا گرچه شاید از لطف اسلوب بهره مند باشند، خاستگاهشان هنری نیست ، تبلیغی است. رمان اصیل،حتی در ساده ترین گونه های آن می کوشد انسان را در جامعه نمایش دهد؛ هر آموزشی که محتملاً ملازم آن است ، یا هر نتیجه اخلاقی که محتملاً بدان اشارات دارد در مرتبتی فروتر ازاین سائقه هنری جای دارد. رمان نویسان بزرگ چه بسا مضمون هایی اختیار می کنند که واجد مفاهیم ضمنی دینی اند، ولی این مفاهیم ضمنی پوشیده بیان می شوند و در عمل و تفکر «شخصیت های داستان» بروز می یابند نه در پند و اندرز مستقیم. برای آنکه درک درستی از پیوند رمان ودین پیدا کنیم می بایست پیوست اثر هنری را بشکافیم و به مغز آن بنگریم، و نمی بایست انتظار همرأییِ تام و تمام رمان با هیچ صورتی از مذهب رسمی باشیم. نمی خواهیم که بگوییم که آب رمان و دین به یک جوی نمی رود.، اگر واژه دین را به این معنای آن بگیریم که مستلزم رعایت دقیق نیروها، قوانین، اندیشه ها و آرمانهایی است که چندان نیرومندند که حرمت و ایمان بر می انگیزند. رمان می کوشد که نشان دهد که انسان، گیج و خطاکار، با پیچیدگی های زندگی روبرو می شود که در میان آنها شاید عناصری باشد که بتوان آنها را الهی خواند . اگر بپذیریم که انسان فطرتاً دینی است، رمان نمی تواند دین را نادیده بگیرد گرچه مضمون اصلی آن همچنان انسان باشد.

رمان به تقریب ۴۰۰سال پیش پدید آمد. این شکل داستانی را می توان خلف حماسه (epic) دانست که با انسان به مثابه  وجودی قهرمانی سروکار داشت و خلف رمانس(romance) که فارغ از این بایستگی بوده که شخصیت هایش از قوانین احتمالات متابعت کنند یا علل معین   پیامدهای معمولشان را سبب گردند.رمان،که در نتیجه رنسانس به عالم ادبیات پا نهاد و از نهضت اصلاح دین (REFORMATION) قویاً تأثیر پذیرفت ، اقتضا می کند که داستان به طور کلی محتمل باشد و شخصیت هایش بر حسب تجربه متعارف باورکردنی  جلوه کنند. از رمان انتظار می رود که داستانی باشد درباره آنچه بیشتر خوانندگان زندگی واقعیش به حساب می آورند و چون اندیشه های مربوط به زندگی واقعی به نحو جدایی ناپذیری همبسته با چیزی است که بشر در هر دوره ای از تاریخ، معمولاً آن را بدون چندان تفکری می پذیرد. رمان آیینه جامعه شد و به همین دلیل آیینه سرشت دورانی که رمان ناظر به آن بود گرچه رمان نمی کوشد از موضوع هایی که کاملاً دینی است  دوری جوید ، کارمایه اصلی آن را در این قلمرو بهتر است اخلاقی خواند.اخلاقی را که رمان نویسان مطرح می سازند می توان در چند اصل اخلاقی کلی (یاموضوع کلی)خلاصه کرد:«خدا را نمی توان فریفت، زیرا هر کسی آن می درود که می کاردٍ»(عهد جدید،رساله پولس رسول به غلاطیان ، باب۶، آیه۷)؛«خداوند می گوید انتقام از آن من است، من مکافات خواهم داد»(همان،رساله به عبرانیان، باب۱۰، آیه۳۰)؛«سگ دیگر بار به قی خود باز گشته است و خنزیر شسته شده  به کار غلطیدنش در گل»(همان، رساله دوم پولس رسول، باب۲، آیه۲۳)؛ «انسان هیچ است، و اگر گمان کند که چیزی است خود را فریب داده است»(همان، رساله پولس به غلاطیان،باب۶،آیه۳).اینها برخی از اصول اخلاقی متنبه ساز کتاب مقدس است که خمیر مایه دهها رمان بوده است. این واقعیت که مجری بودن این قوانین عام را در زندگی روزمره می توان به چشم دید، و نیز این امر که قوانین عام مزبور حقایق روان شناختی اند ، آنها را راهنمای رمان نویسان می سازد که لازم است، مثل هر هنرمند دیگری مشاهده تیزبین باشد. او ممکن است این حقایق تلخ را با شوخ طبعی بیان کند، و بعضی از رمان های به حق دینی به چشم جهانیان کتابهای با مزه ای جلوه کرده است ولی اخلاق موجود در زیر ساخت آنها فراتر از بامزگی و خنده است.بی فایده نیست به دون کیشت (۱۶۰۵) اثر میگوئل دِ سروانتس اشاره کنیم که غالباً آن را نخستین رمان اصیل دانسته اند. داستان این رمان سرگذشت مردم محترمی است که مطالعه کتابهای قدیمی رمانس و سلحشوری عقل او را زایل کرده است؛ او ابلهانه لباس شوالیه ها بر تن می کند و به دنبال ماجرا پیش می تازد. او در قصه ای پریشان و گاه خشن وسرسری به مسخره گرفته می شود، کتک می خورد و تحقیر می شود، تا سرانجام در بستر مرگ بلاهت آمیز بودن پندار واهی اش را در می یابد. بسیاری از مردم این کتاب را از طریق اقتباس های تئاتری و سینمایی و اپرایی و همچنین از طریق واژه quixotic که «برانگیخته از آمارهای افتخار آمیز به دست نیامدنی» معنی می دهد و رواج عام دارد، می شناسند وآن را به طور سطحی می خوانند یا اصلاً نمی خوانند .ولی مطالعه دقیق رمان دلیل اصلی قدرت فوق العاده آن را آشکار می سازد. دون کیشت نخستین نمونه ادبیات عامه پسند است که مضمون عمیقاً دینی آن عبارت است پیروز شدن در عین شکست ـ مفهومی که ریشه محکمی در مسیحیت دارد دون کیشت که در برابر کسانی که با او بد رفتاری می کنند مؤدب و بزرگمنش است و آماده است به هر قیمتی که هست به یاری درماندگان بشتابد و بر ظلم و جور بتازد، به وضوح از روستائیان کودن و اشراف بی رحمی که او را می آزارند و از او نفرت دارندوالاتر است.این مضمون در رمان های بیشماری تکرار شده است یکی از بزرگترین این رمان ها نامه های پیکویک اثر چارلز دیکنز است که در آن آقای پیکویک که در ابتدا شخصیتی ابله و تقریباً لوده جلوه می کند به سبب حبس نا عادلانه ای چنان ژرف نگر می شود که از شقاوتی که بخشی از جامعه اوست کاملاً آگاهی می یابد. این نکته از لحاظ مضمون مورد بحث ما واجد اهمیت است که آقای پیکویک به یمن وجود نوکرش ، سام ولر، همچنان که دون کیشت به یمن وجود ندیم روستایی اش سانچو پانزا ، به آن حد از فهم عادی و خرد عملی دست می یابد که از بلا نجات می یابد. سروران مظهر ایمان و امید و خیرخواهی و عدالت و شجاعتند ولی آنان بدون تدبیر و میانه روی نوکران به گمراهی دچار می شدند. شخصیتی که همه هفت فضیلت بزرگ را داراست  مقامی فراتر از قهرمان رمان دارد، ولی هرگاه قهرمانی که بیشتر آن فضایل را داراست به یمن وجود یاور یا خادمی کامل گردد که دارای فضایلی است که او فاقد آنهاست شاید داستان بزرگ و سحر آمیزی پدید آید. همچنان که فضیلت های بزرگ در رمان های بزرگ به صورت های بیشمار، گرچه غالباً در لفافه ظاهر می شوند گناهان کبیره نیز چنینند. ذکر یک نمونه برای هر یک از این گناهان فهرستی فراهم می آورد که به ناچار فاقد بسیاری دیگری از آثاری است که همپایه آن نمونه اند. با وجود این هرگاه غرور را مد نظر قرارمی دهیم به یاد می آوریم که با چه درخششی در دامبی و پسر (۱۸۸۰) اثر فئودور داستایوسکی و موبی دیک(۱۸۵۱)اثر هرمن ملویل است؛ حسد خمیرمایه دختر عمو بت(۱۸۴۶) اثر اونوره دوبالزاک است؛ شهرت نمونه های فراوانی دارد که برخی از آنها این رذیلت را به صورتی ظریف عرضه کرده اند، از جمله کلاریسا هارلو اثر ساموئل ریچاردسون و برخی دیگر با صراحت ، از جمله فانی هیل اثر جان کله لند، شکم بارگی مضمونی است کمتر متداول، گرچه شرابخواری که می توان آن را یکی از وجوه شکمبارگی دانست بسیار متداول است در آسوموار (۱۸۷۷)اثر امیل زولا کاویده شده است، آز مضمونی است متداول و پسر عمو پونس (۱۸۴۷) اثر بالزاک آن را در لفافه جنون جمع آوری اشیاء عتیقه نشان می دهد. این جنون در سیلون پونس با آزی مرتبط است که شکمبارگی را در زرورق خوش خوراکی می پوشاند  تا از زشتی آن بکاهد تنبلی او بلمف اثر ایوان گنچارف را به یاد می آورد که در آن این گناه تا بطنش کاویده شده است بی تردید این فهرست کامل نیست ، چه مثلاً بی رحمی که دیکنز نمونه های بسیاری از آن به دست داده است. جزو هفت گناه کبیره نیست؛ و حماقت هم که گوستار و فلوبر با ظرافت در مادام بوواری به نمایش گذاشته است جزو آن نیست؛ فخر فرشی هم نیست . این گناه اگر چه بزرگ نیست، در عالم بورژواها دل مشغولی رایجی است و در هیچ اثر دیگری به اندازه در جستجوی زمان گمشده اثر مارسل پروست موشکافانه تشریح نشده است. به واقع هر فضیلتی که به افراط کشیده شود به رذیلت بدل می شود و گاه نیز رذیلت ممکن است رنگ رنگ فضیلت به خود گیرد. این امر عالِم اخلاق را با وضع دشواری روبرو می سازد ولی رمان نویس را خوش می آید زیرا کامیابی او منوط است به تمایزهای ظریف و به حرکت در جهت مخالف (enantiodromia) ، یا گرایش صفات و عواطف به اینکه به ضد خود تبدیل شوند که حقیقتی شناخته شده در روان شناسی است.رمان نویسانی که کلیسا و کلیساییان را مضمون اثر خود قرار می دهند غالباً بر نقص ها انگشت می گذارند که تردیدی در وجود آن نقص ها نیست ولی تصویری که آنان از کل کلیسا به دست می دهند التفات آمیز نیست .این مطلب به ویژه هنگامی صادق است که مذهبی که تصویر می گردداز نوع مذهب کلیسای انجیلی است.در چنین مذهبی عامه مردم انتظار دارند که واعظ ی کشیش خود نمونه ای از فضیلت هایی باشد که به دیگران توصیه می کند واجد آنها باشند؛ به تعبیر سینکلر لوئیس او یک «نیک مردحرفه ای» است. ناکامی او در اینکه نیک مرد تمام عیاری باشد رمان را شیرین می سازد زیرا ریا کاری داستان جذاب تری است تا فضیلت.در اِلمر گنتری(۱۹۲۷) اثر سینکلر لوئیس  تمام شیادی های مقدس نمایی  عامیانه بر ملا می گردد و مضحک بودن جاذبه ای که این نوع شیادی ها برای مردم ساده دل و ساده اندیش دارد نشان داده می شود.تصویر حقیقی تری از زندگی دینی بدان سان که کشیشان خوش نیت ولی بی بهره از استعداد روحی داشته اند در رمان های انتونی ترولوپ یافت می شود.در سرپرست(۱۸۵۵)، شخصیت اصلی، عالیجناب سپتیموس هاردینگ، مردی نیک ولی بزدل وضعیف است و و مشکل او به هنگامی که متهم می گردد بدون انجام کاری مقرری دریافت می دارد انتخاب بین اصول اخلاقی مسیحی و مقتضیات زندگی است ؛ او به پیروی ازافکار عمومی از شغل سرپرستی بیمارستان استعفاء می دهد .در برجهای بارچستر(۱۸۵۷)، که دنباله سرپرست است، ما با داماد عالیجناب هاردینگ، کشیش گرانتلی آشنا می شویم که با اشتیاق آرزوی جانشینی پدر را در سر می پرورد که اسقف است، زیرا او بلند پروازی دنیوی سفت و سختی دارد؛ ولی در فصل نخست کتاب،گرانتلی می بایست تصمیم بگیرد که آیا حاضر است شغل اسقفی را به قیمت زندگی پدرش به دست بیاورد یا نه. او  با  تکیه بر ایمانش تصمیم می گیرد نه به فرمان بلند پروازی اش.صحنه ای که در آن در کنار بستر پدرش طلب بخشایش می کند تکان دهنده است و با استادی ساخته شده است.  ذره ای مقدس نمایی یا تزویر در آن صحنه به چشم نمی خورد.گرانتلی قدیس نیست ولی مردی است اصولی . درهمین رمان خوش ساخت ما با یکی از زیر دستان اسقف ، آقای اسقف ، آقای اسلوپ آشنا می شویم که بلند پروازی مفرطش را در زیر ردای پرهیزکاری می پوشاند و با عالیجناب دکتر ویزی استنهوپ که مواجب کشیشی دریافت می دارد ولی در ایتالیا به تنعم زندگی می کند و کارش را به دوش کشیشان زیردستش بار کرده است.ترولوپ انواع زیادی از روحانیان را از برابر چشم های ما عبور می دهد که برخی از ایشان به این دلیل از رسوایی اخلاقی نجات می یابند که کلیسای انگلستان نقش ویژه کشیشی را از شخصی که آن را انجام می دهد متمایز کرده است ، گرچه سوء استفاده از این تمایز را ناپسند دانسته است ولی شخصیت هایی نظیر آقای هاردینگ سرپرست و عالیجناب فرانسیس ارابین که نمونه ای است از دانشمند – کشیش و روشنفکر و عالیجناب جوسایا کرولی که خالق در وجود او غرور و فروتنی ، مردانگی و ضعف و هوشیاری زیرکانه و خشک اندیشی تلخ را در هم آمیخته است ، روحانیون ترولوپ را سربلند می سازند  و این اعتقاد کاملاً انگلیسی و کاملاً ویکتوریایی او را تأیید می کنند که روحانیون لازم نیست قدیس باشند ولی باید مردان مطلقاً اصولی و محترمی باشند. المر گنتری، که نه این بود و نه آن بود، شباهت چندانی به چنین روحانیونی نداشت.هیچ بحثی در باب این موضوع نمی تواند نقشی را که منش هنری و فکری رمان نویس در نمایش او از دین ایفا می کند  و تأثیر آن را بر شخصیت هایش نادیده بگیرد هر نوع تعمیمی تردید برانگیز است ولی به طور کلی می توان گفت آن طبعی که نویسنده را رمان نویس می سازد با مذهب رسمی سر سازگاری ندارد، و مبازه مانوی بین تاریکی و روشنایی بیشتر با قصد او (نمایش انسان در جامعه)سرسازگاری دارد تا پایبندی تزلزل ناپذیر به یک کیش، البته استثناهای مهمی نیز وجود دارد. تقدیر کالونیستی خمیرمایه خاطرات واعترافات خصوص یک گناهکار بخشوده(۱۸۲۴) اثر جیمز هاگ است. به تحقیق در بطن تمامی آثار جیمز جویس ، گراهام گرین و آنتونی برجیس اندیشه کاتولیکی وجود دارد و روح ارتودکسی یکپارچه ای به رمان های الکساندر سولژنیتسین دمیده شده است. ولی غالباً مضمون دون کیشوت  تکرار می گردد: مرد خوب ضعف هایی از خود نشان می دهد که او را به دردسر می اندازد و نیروهای مخالف او – که به احتمال بیشتر بلاهت و سنت گرایی و خود پرستی اند و تا شرارت عمدی – موقتاً پیروز می شوند. این خواننده است که خوبی قهرمان را درک می کند و پاس می دارد و این امر در اثری که حسن هنری چندانی ندارد شاید فقط رضلیت خاطری به خواننده بدهد حال آنکه در رمان های بزرگ به او بینش وسیعتری از زندگی و درکی از احساس دینی می بخشد که او قبلاً فاقد آن بوده است.رمان نویس خوب به وسایل غیر مستقیم به این نتیجه دست می یابد؛ قصد او آموزش دادن نیست بلکه سرگرم کردن به منظور متقاعد کردن است.هدف عهده او، که اگر از آن منحرف شود به هنرش لطمه زده است، تصویر کردن زندگی بدان گونه است که می بیند و طبع او هر چه او را لمس می کند به رنگ خود در می آورد.طبع هنرمند همواره نجیب نیست؛ جامعیت جان هدف اوست نه کمال آن.بسیاری از رمان نویسان که سینکلر لوئیس نمونه ای از ایشان است، آرمان گرایان سرخورده ای هستند که از زندگی خشمگینند زیرا زندگی با بهتری تصورهای آنان همنوا نیست، و خرده گیری آنان از دین همچون سایر مضمون های بزرگ میل به تلخی دارد. نگرش ملایم ترولوپ موهبت نادرتری است. می توان تا سرحد ملال نمونه ذکر کرد بی آنکه چندان حاصلی به دست آورد. روان معذب و ناآرامی چون داستایوسکی دین را مثل نویسنده ای چون تولستوی که متخلق به اخلاق عمیقتر و در عین حال محدود تری است نمی بیند. هیچ یک از این دو نویسنده روحیه ای شبیه به روحیه فلسفی و شوخ و قطعاً تحصلی توماس مان ندارد. دررمان های اینان و و نویسندگان بیشمار دیگر، اگر پی چیزی بگردیدکه«زندگی واقعی» خوانده می شود، به جستجوی چیزی برخواسته اید که فقط به صورتی مبهم می توان تعریفش کرد.به گفته ولادیمیر نابوکف :«هر داستان بزرگ استادانه ای جهان نومایه ای است و به همین جهت بعید است با جهان خواننده مطابق داشته باشد» خواننده جدی به همان صورتی به چنین جهان های نومایه پا می گذارد که با هر اثر هنری مواجه می شود- در جستجوی انبساط وروشن نگری. اگر رمان چنین حاصلی داشته باشد دریافت خواننده از «زندگی واقعی» دگرگون می شود. خوانندگان جدی اکثریت خوانندگان را تشکیل نمی دهند، نویسندگان جدی نیز در اکثریت نیستند.لازم است از این خطای مهم برحذر باشیم که می کوشد هنر را منحصراً برحسب حد اعلای آن تعریف کند. فروتر از حد اعلا ، رمانهای بیشماری وجود دارند که نمی توان آنها را واجد هیچ نوع شایستگی ندانست و کنار گذاشت؛ آنها شاید آثار کوچکی باشند، یا در سطحی فروتر از این ، یا شاید بسیار عامه پسند باشند و به همین لحاظ تا حدی تأثیرگذار . رمان پرفروش را نباید به این دلیل که بسیاری از مردم دوستش می دارند کنار گذاشت؛ همین محبوبیت خود نشان می دهد که بیشتر مردم چه چیزی را نمایش انسان در جامعه می دانند و بنابراین نشانه های است از اینکه آن مردم جامعه را چگونه می بینند.ادبیات عامه پسند حتی بیش از اینکه بنمایاند این خوانندگان چه چیزی را حقیقت می پندارند نشان می دهد آنان آرزو دارند که چه چیزی حقیقت می داشت.این مطلب هم در مورد دین صادق است و هم در مورد بسیاری از چیزهای دیگر.چنین می نمایاند که بسیاری از خوانندگان علاقه مندند که دین از ورود به رمان معاف شود، چه به صورت مستقیم و چه به شکل نوعی آگاهی از امر معنوی.نویسندگانی که این علاقه خوانندگان را نادیده می گیرند خویشتن را در معرض خشم ایشان قرار می دهند.آلدوس هاکسلی ، که به چشم گروه مشتاق و کثیری از خوانندگان مظهر کامل شکاکیت دوران پس ازجنگ جهانی اول بوده ، آنان را در سال ۱۹۳۶ با انتشار نابینا در غره حیرت زده و دلگیر کرد.در این رمان صدای عالم اخلاق و کاشف ایمان را که بیشتر در دنیای جدید زیبا(۱۹۳۲) آشکار بود دیگر نمی شدناشنیده گرفت.تجربه مشابهی نیز برای اِوِلین وو رخ داد . آثار این نویسنده که هم طنز آمیز است و هم خنده دار(این دو اصطلاح مترادف نیستند) خوانندگان مشعوفی برای او دست و پا کرد. خوانندگان گرچه می دانستندکه او کاتولیک است ولی تا سال ۱۹۴۵ که دیداری دیگر از برایدزهد از خواننده می طلبید که مذهب رسمی کاتولیکی را امری بسیار جدی طلقی کند در نمی یافتند که او تا چه حد کاتولیک سرسختی است.توبه لرد مارچمین را در بستر مرگ منتقدانی استهزا کرده اند که نمی توانستند به خود بقبولانند که چنین چیزی می تواند حقیقت داشته باشد. توده های از لحاظ دینی بی سواد، که بسیاری از منتقدان از جمله آنانند، این حقیقت را بر نمی تافتند که شخص بذله گو و لوده می تواند مذهبی هم باشد.نکته مهم اینکه هاکسلی هنگامی روحیه جستجو گرش را که زیر ظاهر شکاکش پنهان بود آشکار ساخت که چهل ساله بود؛ و اِوِلین وو هنگامی خوانندگانش را مجبور کرد  با واقعیت گیج کننده روبرو شوند که چهل و دو ساله بود. هر دوی آنان نیمی از عمر را پشت سر گذاشته بودند که دگرگونی بنیادی روان شناختی مسائلی عرضه کرد که دیگر نمی شد آنها را مطرح نساخت یا از چشم خوانندگان پوشاند.زندگی تمام رمان نویسان جدی، بدون استثنا نشان می دهد که استحاله ای از این دست در کار هنری شان رخ داده است.اگر دین به نحو کاملاً قابل تشخیصی رخ ننماید، روح خضوع دینی و نوعی اعتقاد اخلاقی در آثار نویسنده تجلی می یابد –  به خصوص در اثری که بیش از همه مبین روحیات اوست.در داستان های عامه پسند، یعنی در رمان های پر فروش، نویسنده دین یا ظواهر دین را بکار می گیرد(نه لزوماً از سر کهنه رندی) تا در خوانندگانش این تصور را به وجو بیاورد که درباره مسائل جدی به تفکر و تعمق مشغولند. نمونه ای از این داستان ها درد عشق (۱۹۷۷) اثر کالین مکالچ است که خوانندگان بیشماری آن را شگفت انگیز و حتی عمیق دانسته اند.کشیش از عشق خود دست نمی کشد زیرا این کار پا گذاشتن بر سر چیزی است که لازمه جامعیت اوست؛ به موقع، در هنگامی که مقام کاردینالی یافته است، پسر حرامزاده اش را به حرفه کشیشی وارد می کند. دربطن کتاب کالین مکالچ  و نظایرآن،چیزی نهفته است که نباید نادیده اش گرفته: مسیحیت تمایلات جنسی انسان را هرگز کاملاًبخش بالقوه شریفی از هستی او نشناخته است.این کتابها اعتراضی است نسبت به آن نگرش، و خواهان این است که دین تمایلات جنسی و عنصر مشخصاً زنانه را بخشی از جان انسانی بدان سان که در هر دو جنس متجلی است به حساب آورد.تعارض بین روحیه زنانه والا و روحیه عذاب دهنده کاملاً مردانه با ظرافت در داغ ننگ (۱۸۵۰) اثر ناتانیل هاثورن کاویده شده است؛ عظمت هستر پرین رویاروی مذهب رسمی عاشق پنهانی اش عالیجناب آرتور دیمسدیل ، قرار می گیرد و تردیدی وجود ندارد که روح کدامیک در حقیقت دینی تری است.کتابهای بیشماری این مسئله را به شیوه ای بررسی کرده اند که شاید در حد اعلای توان نویسندگانش بوده است ولی توان ایشان را فقط می توان ناچیز خواند یا در پاره ای از موارد پوچ یکی از نخستین نمونه های این نوع کتاب رمان پر طرفدار آمبروسیو یا راهب(۱۷۹۵) اثر جنون جنسی زنانه ، قتل ، جادو و شهرت نامطبوع آمیخته با کنایه هایی از همجنس بازی کاویده شده است.  این رمان بی تردید بسیار خواندنی است ولی تصور آن از الوهیت از صحنه های تفتیش عقاید و پیمان بی معنی با شیطان فراتر نمی رود(نمونه ای زیبا از مضمون پیمان با شیطان دکتر فاستوس(۱۹۴۷) اثر توماس مان است). اثر وگوتیک لوئیس بدین لحاظ ذکر شد که پیشرو بسیاری از قصه هایی است که در آنها دین به شیوه ای که ویلیام شکسپیر «عسل چاشنی شکر» توصیفش کرده است به زشتکاری خدمت می کند ولی این رمان ها عامه پسند، و نمی توان انکار کرد که آنها نشان دهنده این واقعیت اند که بسیاری از مردم دین را چگونه می بینند.گوژپشت نتردام(۱۸۳۱)اثر ویکتور هوگو از لحاظ هنری نمونه عالیتری است.یهودی سرگردان(۱۸۴۴) اثر اوژن سو اثر کوچکی است که در آن عقل گرایی فاقد اصول فوضی یسوعیان کاویده شده است.دو اثر ژوریس – کارل هویسمانس تحسین شده است: وارونه(۱۸۸۴) که در آن کاتولیسیسم چاره بدبینی فلج کننده ای دانسته شده است و انجا(۱۸۹۱) که قهرمان آن از طریق سحر و جادو به جستجوی ایمان تسلی بخش برمی خیزد.در سطحی فروتر از لحاظ هنری رمانس دیرپای دراکولا (۱۸۹۷) اثر برم استاکر قرار دارد  که در آن مضمون عامه پسند خون آشامی خمیر مایه رویدادهاست .این کتاب ها را در هیچ بحثی در باب دین و رمان نمی توان نادیده گرفت زیرا آنها گواه این آرزو در گروه کثیری از عامه خوانندگانند که نازایی معنوی مسلم جهان را که برآمده از انقلاب صنعتی و علمی است چیزی تعدیل کند . اینکه عامه مردم به روح منفی سحر و جادوی روی می آورند نه به چیزی امید بخش تر تعجب انگیز نیست.هرگاه دین نیرویش را از دست بدهد ، خرافات به سرعت جای آن را می گیرد  و به وحی یا جهش دینی نو ونیرومندی نیاز است تا آن حرکت را دگرگون سازد.تعجب انگیز نیست که هرگاه دین در این طبقه از ادبیات ظاهر می گردد کاتولیسیسم و ارتدوکسی و عرفان یهودی (قباله)همدلانه تر از پروتستانیسم با احساس دینی عامیانه یا تکامل نایافته سازگاری نشان می دهند.مذاهب اصلاح شده مسیحیت به خاطر شوقی که در نابودکردن خرافه دارند گاه چنین می نماید که هرگونه حس الوهیت را نیز به همراه خرافه نابود کرده اند و شاید بتوان گفت که انسان نمی تواند بدون برخی از عناصر ایمان که عالمان سخت گیر اخلاق آنها را در ردیف خرافه جای می دهند به آسودگی زندگی کند . روح انسان قادر نیست فقط به سوی جنبه مثبت و روشن حیات جذب شود؛ می بایست برای ایجاد تعادل بهره ای از عناصر تاریک و ناشناخته و ترسناک نیز داشته باشد.به خاطر همین کشش ناشناخته به سوی جنبه تاریک الوهیت است که حتی برای هنرمند ادبی بزرگ این همه دشوار است که شخصیتی کاملاً خوب و پسندیده تصویر کند . ضد قهرمانان دیکنز از قدرتی برخوردارند  که در مردان و زنان خوب او یافت نمی شود و این هرمند بزرگ معمولاً توازنی ایجاد می کند ، از جمله در مغازه عتیقه فروشی (۱۸۴۱) که لیتل نل معصوم و مقدس رویاروی خباثت غریب کوئیلپ کوتوله قرار می گیرد. این رویارویی تنشی ایجاد می کند که به رمان حیات می بخشد، و رمان سست می شد اگر نل بدون برخورد با هیچ مانعی هر چه می خواست می کرد. داستایوسکی در برادران کارامازوف (۱۸۸۰) نمی تواند با همه استادی و توان هنری اش آلیوشای مقدس را به اندازه برادرش  ایوان واقعی بنمایاند که مردی بود نیمی نیک و نیمی شر.انسان جدید آگاه است که این تنش عنصری ناگزیر در زندگی خود اوست و آن را در داستان می پسندد.تصویر قدرتمندی که لئو تولستوی در جنگ و صلح (۱۸۶۸) و آنا کارنین (۱۸۷۸) از این تنش به دست داد او را هنرمند ادبی عالیمرتبه ای ساخت ولی هنگامی که بعداً مصمم شد آثاری با لحن اصلاح گرانه آشگاری بنویسد  آن شکوه و جلال از دست رفت. با وجود این ما می بایست با این اعتقاد عمیق تولستوی همدلی نشان دهیم که قوه محرکه هنر باید دینی باشد و احساس دینی را در اعلاترین مرتبه اش در دسترس مردمی بگذارد که نه عابدند و نه فلسفی مشرب. این اعتقاد را در بسیاری از رمان های درجه یک می توان مشاهده کرد.در قلمرو وسیعی از ادبیات عامه پسند اخلاق مقبول ولی گاه خامی راه یافته است که هدفش بیش از هر چیز دیگر جلب رضایت خوانندگان است. در رمان های وسترن قهرمان و ارزش هایی که او به حمایتشان برخاسته است بر ضد قهرمان که فاسد و بی رحم است و رفتارش با زنان غالباً تحقیر آمیز است پیروز می شود. زیرا پیروزی ضد قهرمان در مبارزه اسطوره لیاقت و شایستگی را که خوانندگان رمان های وسترن ارزش می نهند باطل می کند. اخلاق ساده مشابهی نیز در بیشتر داستان های علمی به چشم می خورد. این نکته ای است معنی دار و مهم . به گفته گیلبرت چسترتون:«مفروضات اساسی و انرژی های جاودانی بشر را می توان درداستان های ترسناک دوپولی  و نو ولت های یک پولی یافت» . شمار زیادی از خوانندگان داستان های پلیسی ، بی آنکه به روی خود بیاورند، هواخواه اخلاق «خداوند می گوید انتقام از آن من است ، من مکافات خواهم داد»هستند یا قانون خشن تر سفر خروج -«اگر فتنه ای دیگر پیش آیدآنگاه جان به عوض جان بستان ،چشم به عوض چشم،دندان به عوض دندان، دست به عوض دست و پا به عوض پا». چه کسی وسیله انتقام خداوند است، چه کسی قاتل یا دزد را به سزای عملش می رساند؟ البته کاراگاه بزرگ ، خواه شرلوک هولمز باشد که ماشین استنتاج خونسردی است؛ خواه پدر براون خود چسترتون که اهل شفقت است؛ خواه پیتر ویمسی که اشراف زاده دانشوری است؛ و خواه نرو ولف که روشنفکر بی تحرکی است در حال کاراگاه بزرگ چهره ای است که در نمایش دینی قرون وسطی نیز،که گاه«تأدیب الهی» نامیده می شد، وجود داشت. او برقرار کننده توازن و مجری عدالت است و به نیابت از جانب قدرت برتری کار می کند.همین الگو در داستان جاسوسی نیز مشاهده می شود که رقیب اصلی رمان پلیسی است . وسوسه هایی که جاسوس را وا می دارد به کشورش خیانت کند هر قدر که جذاب و قابل اغماض باشد و ضد جاسوس هر قدر که کُند وخسته و سرخورده و شلخته باشد، رد پایان خائن به ارزش های برتر می بایست پیدا شود و جزای خیانت خود را ببیند.  در این داستان ها لحن غالباً بدبینانه است ؛ خدمت جاسوسی غالباً نوعی بازی معرفی می گردد ولی در ورای هر بازی آرزوی پیروزی نهفته است و در نتیجه پیروزی برقرار کردن یا اثبات مجدد برتری.برتری چه؟ برتری اخلاق متعالی.اخلاق تا چه حد با دین فرق دارد؟ از لحاظ رمان نویس اخلاق گاه شبیه مذهبی است که مردمی اختیار می کنند که می خواهند خدا را نادیده بگیرند یا او را در ورای این حجاب نگه دارند که خدا بزرگتر از آن است که با کار علائق عادی بیابد.این شاید مذهب مردمی باشد که خدای همیشه حاضر را رفیق مزاحمی می دانند ، زیرا آگاهند که نمی توانند همواره در کمال زندگی کنند ، و باور ندارند که خدا نقایص آنان را درک می کند . ولی اثبات یک نظام اخلاقی بدون توجه به ارزشهای الهی کار دشواری است که فیلسوف به عهده می گیرد و فراتر از چشم انداز حتی خوانندگان بسیار هوشمند است.رمان در بهترین حالتش یک اثر هنر ادبی است، و شکلی از سرگرمی در تمام سطوح، که با انسان در تمام وجوه زندگی اش سروکار دارد از جمله ، ولی نه لزوماً با نظر موافق ، با زندگی دینی اش.اینکه پیوستگی رمان با دین به طورعمده از طریق اخلاق صورت می گیرد نه از طریق ایمان یا وحی نباید باعث توجه کسی شود.رمان به هر کمالی که در اخلاق یا فلسفه دست یابد ، سرشتش اینجهانی باقی می ماند. در داستان های عامه پسند یعنی در رمان های پرفروش نویسنده دینی ظاهر دین را بکار می گیرد تا در خوانندگانش این تصویر را به وجود بیاورد که درباره مسائل جدی به تفکر و تعمق مشغولند. قصد رمان نویس خوب آموزش دادن نیست بلکه سرگرم کردن به منظور متقاعد کردن است هدف او که اگر از آن منحرف شود به هنرش لطمه زده است . تصویر کردن زندگی بدان گونه است که می بیند و طبع او هر چه را لمس می کند به رنگ خود در می آورد. بسیاری از رمان نویسان آرمان گرایان سرخورده ای هستند که از زندگی خشمگینند زیرا زندگی با بهترین تصورهای آنان هم نوا نیست  و خرده گیری آنان از دین همچون سایر مضمون های بزرگ میل به تلخی دارد. رمان پر فروش را نباید به این دلیل که بسیاری از مردم دوستش دارند کنار گذاشت همین محبوبی فرد نشان می دهد که بیشتر مردم چه چیزی را نمایش انسان در جامعه می دانند بنابراین نشانه ای است از اینکه ان مردم جامعه را چگونه می بینند ادبیات عامه پسند حتی بیش از اینکه نشان بدهد این خوانندگان چه چیزی را حقیقت می پندارند نشان می دهد آنان آرزو دارند که چه چیزی حقیقت می داشت. گروهی از کتابها راز را به مثابه بخش حاشیه ای داستانهایشان استفاده می کنند از نوعی شیطان پرستی رمانتیک بکار می گیرد تا فضایی شیطانی ایجاد کنند . از نظر رمان نویس اخلاق گاه شبیه مذهبی است که بعضی از مردم آن را انتخاب می کنند تا خدا را نادیده بگیرند، یا او را در ورای این حجاب نگه دارند که خدا بزرگ تر از آنی است که به کار علائق عادی بیابد.رمان در بهترین حاتش یک اثر هنر ادبی است و شکلی از سرگرمی در تمام سطوح که با انسان درتمام زندگی اش سروکار دارد. رمان به هر کمالی که در اخلاق یا فلسفه دست یابد سرشتش این جهانی باقی می ماند.

برخی منابع :

برگزیده مقالات دایره المعارف دینی ـ نویسنده میرچا الیاده

ادبیات و دین ـ آنتونی سی. یو ،رمان به عنوان ادبیات غیر دینی ـ رابرتسون دیویس

اخلاق و دین ـ رونالد م. گرین

https://www.academytaraneh.com/6005کپی شد!
1020