آذربایجان من
با جرعه های حسرت
تا ریخ و سر کشیدیم
از این زمین خسته
تاریک تر ندیدیم
با لرزه های وحشت
شهرم به گریه افتاد
تو زم هریر این شب
شعرو به واژه پس داد
تصویر گنگ خونه
امروز زیر آوار
می لرزه تو تب و تاب
شهر غریبم انگار
ما قطره؛ قطره اشکیم
ما چکه؛ چکه خونیم
تقدیر اینه که ما
تنها تر بمونیم
تاریخ بی ترحم
روشو به ما نشون داد
راوی قصه ی تلخ
طفلی که ساده جون داد
تو اوج این سیاهی
با بغض؛ هم اتاقیم
تو حسرت یه سقف و
سوسوی یک چراغیم
تصویر گنگ خونه
امروز زیر آوار
می لرزه تو تب و تاب
شهر غریبم انگار
ما قطره؛ قطره اشکیم
ما چکه؛ چکه خونیم
تقدیر اینه که ما
تنهاتر بمونیم
علیرضا روشنی
۲۲/۵/۹۱
-
آفرین ترانت حرف داشت ، درد داشت ، هنر داشت مرسییییییییییی =D> @};- @};- @};-
-
سلام :-( ، خییییلی عالی بود، مرسی برای همدردیتون :-( :-( @};- @};- @};-
-
سلام علیرضای عزیز ترانه خوب و غمگینی بود از صمیم قلب به همه هم زبانای آذربایجانی تسلیت میگم این حادثه را و برای همه از خدا صبر میخوام :-S موفق باشی عزیزم @};- @};- @};-
-
خیلی زیبا سرودین ....امیدوارم مثل زلزله ی بم کمکهای مردم ناپدید نشن
مطالب پیشنهادی