….
نمیدونی که اسیره دل من تو دست دنیا
کنج غم دلم نشسته تا ابد تنهای تنها
سهم من بی کسی بود وقتی چشمامو گشودم
تشنه یه عشق پاک ذره ذره ی وجــودم
روی خلوتم نشسته گرد تنهایی و غربت
نمیتونم که رهاشم از تو دست دیو نفرت
یه دیوار سنگی و سرد جلو چشمامو گرفته
حس تنهایی و غربت همه دنیامو گرفته
نمی تونم که رها شم بال پروازمو بسته
رو درخت آرزوهام جغد شوم شب نشــسته