امروز زندگی کن!

وقتی آروم تو وجودت

می رسی به حس مردن

پیش چشمات میاد انگار

لحظه های سرد ِ بودن

اگه بیهوده بشینی

کنج دیوار شکسته

چیزی از دنیا نخواهی

از همین رویای بسته

اگه تسلیم بشی رو من

نری به جنگ تن به تن

تو وجودت می کنی حس

یه حسی شبیه مردن

اگه تن بدی به تکرار

به حریم سرد ِ آوار

اگه تو خودت نجنبی

میمیری به زیر آوار

اگه تغیر ندی در خود

بشه روز مرگی یه عادت

دور کنی قلبتو از عشق

از عشق و شور و حرارت

امروز ُ زندگی کن

چه کار داری به فردا

شاید دیگه نبینی

فردا رسیده از راه

۲۵/۴/۸۸ پایان

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/5846کپی شد!
773
۵

  • مهدی آرین منش سلام مصطفی جان... خیلی حرف درون ترانه رو دوست داشتم...خیلی زیبا بود. همیشه گفتم که ترانه هایی که با قصد قبلی نوشته میشند رو دوست دارم...مخصوصا اگه دعوت به خوبی باشه...ترانه ات هم که آدم رو به با هدف و با عشق زندگی کردن دعوت می کرد...و موضوعی میشه گفت اجتماعی داشت که من دوست دارم. تغییر وزن رو توی چهار مصرع آخر زیاد دوست نداشتم...البته با این که احتمال میدم ترجیع بند بود اون... تانه ات دقیقا مال 3 سال پیشه...اما بهت قول میدم درون مایه اش تا 300 سال دیگه هم کهنه نشه...چون نکته ی مثبتی توشه که هر انسانی اون رو دوست داره... اولین قوافی..بودن/مردن..قوافی صحیحی نیست متاسفانه. واج "واو" در بودن ، ردف اصلی هستش و نمیشه که جای اون، توی قافیه ی قرینه اش چیز دیگری گذاشت... در کل تبریک میگم @};- @};- لایک @};-
    • مصطفی جلالی سلام ممنون که نقد کردی و از نظر لطفی که داشتی ممنون در مورد 4 مصزع اخر درسته ترجیح بند ترانه اس بودن و مردن هم تا حدودی به هم نمی خورن حرف شما درسته @};-
  • پرویز کدخدایی درود بر شما.. خواندمتان... کار زیبایی بود... @};-
  • مینا یوسفی سلام دوست خوبم نری به جنگ تن به تن ( اینجا سکته داشت) بشه روز مرگی یه عادت (اینجا یه اضافس) موضوش خوب بود =D> لایک @};-