امروز زندگی کن!
وقتی آروم تو وجودت
می رسی به حس مردن
پیش چشمات میاد انگار
لحظه های سرد ِ بودن
اگه بیهوده بشینی
کنج دیوار شکسته
چیزی از دنیا نخواهی
از همین رویای بسته
اگه تسلیم بشی رو من
نری به جنگ تن به تن
تو وجودت می کنی حس
یه حسی شبیه مردن
اگه تن بدی به تکرار
به حریم سرد ِ آوار
اگه تو خودت نجنبی
میمیری به زیر آوار
اگه تغیر ندی در خود
بشه روز مرگی یه عادت
دور کنی قلبتو از عشق
از عشق و شور و حرارت
امروز ُ زندگی کن
چه کار داری به فردا
شاید دیگه نبینی
فردا رسیده از راه
۲۵/۴/۸۸ پایان