بی حضور دستات…
واسه آسمون چشمات
غزل غریبی گفتم
بی توتنهاییم وخوندم
ازخودم ترانه ساختم
واسه آسمون چشمات
یه سبدترانه دارم
واسه نبودن تو
یه بغل بهانه دارم
لب تورنگ صدابود
توی این سکوت مبهم
خودم وبه توسپردم
توروبه هجوم آدم
بروتامرزقناری
بروتاوسوسه خواب
بروکه دلم شکسته س
روح من خسته وبیتاب
من وتاطلوع چشمات
من وتاخدارسوندی
توی حجم کم شعرام
جای تونبود.نموندی
پرزدی به آسمونا
ازتومحراب شبونت
گفتی جات توآسمونه
دیگه برگشتی به خونت
می میرم تواین بیابون
بی حضورسبزدستات
آخه برکت اززمین رفت
لحظه غروب چشمات
-
سلام جناب پاک بین همیشه از حس لطیف ترانه هاتون لذت می برم.... با مهر @};-
-
یه کوچولو ترانه قبلیتونو بیشتر دوست داشتم ولی اینم زیبا بود .....مرسی و لایک @};- @};- @};-
-
حرفهایی برای گفتن دارین ترانتون هم زیبا بود اما متاسفانه قافیه ها رو رعایت نکردین گفتم و ساختم ؟ مبهم و آدم ؟ و یه چیز دیگه معنی این رو متوجه نشدم : لب تورنگ صدابود توی این سکوت مبهم ؟
مطالب پیشنهادی