……
از اینجا تا خود من هم خودم باز فاصله داره
چه امیدی به تو دارم دلم بیخود امیدواره
شبو رو شونه ی مهتاب تا اخر سفر کردم
ولی رویاتو می گیرم هرگز بر نمی گردم
با سراب داغ تو امشب به اندازه ی لوت تشنم
می خوام باشی ولی انگار یادم رفته دل کندم
از این احساس سردرگم که این مدت به تو دارم
تماشایی شده حالم که توو خودم گرفتارم
توو دنیای خودم دارم شبی صد بار میگندم
می دونم باورش سخته که یک ساله نمی خندم
تو این اشکا رو میفهمی تو با من زندگی کردی
می دونی حاله من اینه تا وقتی که برگردی
من احساسم بهم میگه نزدیکی به احساسم
غرورت زخم میذاره که دست از تو بردارم