چکّه
چکّه کن توو این ترانه، از روو سقف ذهن خسته م
چکّه کن روی تن من؛ همه ی درا رو بستم!
چکّه کن! کلاغ قصه، رفته روی دست ماشه
رخنه کن توو این قفس تا، ردّ خون من بپاشه
ردّ خون من بپاشه، روو در و دیوار خونه
گم بشم توو معنیِ تو، زیر تیزیِ زمونه
خم چاقوی دل تو، با تنِ من آشنا شه
من وتو با هم بمیریم، تا که خونه سر به را(ه) شه
چکّه کن توو این ترانه؛ روی بومِ آرزوهام
چکّه کن روی خطوطم؛ اتودی سیاه و تنهام
چکّه کن! نقش یه چاقو، رفته توو پوست سپیدم
رخنه کن روو لب سرخِ غزلی که خواب دیدم…
“لب سرخ یه قناری، که قفس شده وجودش
که کلاغ قصه ما… که همه بود و نبودش
زیر زخم زخمه های یه ترانه روی دیوار
تن زخمی قناری… غم لحظه رکودش
…”
چکّه کن توو این ترانه؛ رویِ لخته ی سیاهم
زیر پیرهنِ سپیدم؛ روی بغضِ سر به راهم
چکّه کن توو این ترانه؛ می دونم که سر به راهی
رخنه کن تووی تن من؛ به تو احتیاجه! گاهی…
-
زيبا بود وتلخ =D> =D>
-
سلام جناب بابائی تکلیف من با ترانه های زیبای شما روشنه :) مثله همیشه دوست داشتم ترانه تون رو....با مهر @};-
-
hats good @};-
-
آفرین! خیلی خوشم اومد =D> لایک @};-
-
خیلی زیبا بود امید جان @};- :-x خیلی خیلی... من خیلی خوشم اومد...مثل همه ی قبلی ها...ولی اینو خیلی بیشترتر دوست داشتم. قلم خیلی قدرتمندی داری امید جان. @};- آخه... اینو که خوندم: لب سرخ یه قناری، که قفس شده وجودش یاد قناری خودم افتادم...باید بدمش باغ پرندگان :-S ...بخاطر شعر زیبات هم که شده حتما میدمش @};-