قصه ی آشنایی
یه روزوروزگاری توی خزون پاییز
مهرت نشست به قلبم شدم از عشقت لبریز
حال وهوای این دل واسه خودمم عجیب بود
دوست داشتن تو برام مثل یه حس غریب بود
گفتم واست ازاین حس اشتباهم همین بود
چون دیگه ازاون به بعدغم بامن همنشین بود
چه روزای سختی روبه پشت سرگذاشتم
روزی صدبار میگفتم کاشکی دوسش نداشتم
رفتی و تنها شدم موندم با قلب خستم
چه شبهایی رو با ماه منتظرت نشستم
تو عین ناباوری یه شب پیشم برگشتی
خوشحال شدم یه دنیا توارزشش روداشتی
که منتظر بمونم به پای تو بشینم
آرزوم بود دوباره یه روز توروببینم
-
سلام مریم عزیز..به آکادمی خوش اومدین.. حس زیبایی پشت ترانه مخفی بود.. یاد این ترانه افتادم هزار ساله کوچه ها پر میشه از عطر یاس... بله منم پیشنهادم اینه مطالعه خوبی داشته باشی و حتی توی انجمن از اموزشهای دوست و استاد عزیزم جناب صفا استفاده ببری که خیلی زیبا و شیوا بیان کردن کمی با زبان ترانه مشگل داری و همین طور با وزن و قافیه ها..البته قافیه هارو حدوداً خوب میشناسی که خیلی خوبه.. برات ارزوی موفقیت دارم @};- @};-
-
مریم عزیز و مهربون به جمع ما خوش اومدی @};- @};- @};-
-
سلام مریم جان ترانه ی قشنگت رو خوندم...همیشه قصه ی عشق یه قصه ی تلخه... ولی اگه عاشق واقعی باشی تلخیاشم به جون میخری.... منتظر ترانه های بعدیت هستم دوست من @};-
مطالب پیشنهادی