((بچــّه های خــــدا! ))
((بســم الله الرحـــمن الرحـــیــم))
با تمـام احــساسم
تقــدیم به چشــمهای همیــشه منتـظر بچـّه های بی سرپرست…
الــو! با تــوام زنــدگی، گــوش کـن
یه امـشب فقـط پای دردم بشیــن
نگـا کـن به دسـتـای کوچیــک مـن
سـرم گیــج میــره،خــرابم بـبـیــن!
الــو! با شمـا هسـتم آی آدمـا
شمـایی که سرگـرم دنیا شدین
شمـاها که ازبس دریـدین همـو
نفـهمیـدین ازکـی هیـولا شدین
یکـی داره ایـنجا نفـس می کشه
توو سلّـول تخـتی که حالـش بـده
داره تـازگـی بـاورش میـشه کـه
خــدا اسمـشو از جهـان خـط زده
یه جـایی توو شهـر شمـا بچـّه ای
دلـش با یه لبـخنـد خــالی خــوشه
به درخیــره مونـده که شایـد کـسی…
همیــن حســرت آخـر منو می کـشه!
تاکـی بایـد اشکامو پنـهـون کنـم
توو دسـتای کوچیـکِ سـرما زده م
چـرا یـادتـون رفـتـه درد مـن و
فــرامــوش کـردیـن منـم آدمــم؟!
یکـی حـاضــره گــربه بچّـه ش بشـه
یکـی دیـگه جاش میـره سگ می خره
ولـی یادتـون نیـس یه بچـّه یتیـــم
دلـش تنـگه یک شـب پــدر مــادره!
تاکــی سهـمم از زنـدگی رو بایـد
توو دسـتـای مـردم ببیـنم بگیـن
سـر سفـره ی خلــوت هفت سین
کنـار کـی بایــد بشیــنم بگیــن؟!!!
خـدا!دسـت کم تـو به من گوش کن
نـه اسـباب بازی می خوام نه لبـاس
تـو از بـس که سـرگـرم مردم شدی
فــرامـوش کردی منـو بی حــواس!
نـدیـدی شبایی که تـب می کنم
کسـی نیست قـرصامو دسـتم بده
مـن از بی پنـاهی می ترسم خدا!
می ترسم همیـن غم شکسـتم بده
خــدایـا! کـنـارم بمــون سـردمـه
میـگن مهـربـونی تـو با بچـّه ها
چی میشه حالا که یتیـمم یه شب
پــدرمــادرِ مـن تـوباشـی خــدا!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با تشکــر ویـژه از آقای “امیــدرضا رهــبر” برای پیــشنهاد موضوع این ترانه.
۱۳۹۲/۰۱/۱۶