من و غم و تنهایی
من و غم و تنهایی
یه روز باهم سه تایی
توی شهر خاطره
چرخی زدیم دوباره
توی کوچه ی ماتم
خوردیم به بن بست غم
بعد یه اشک و گریه
راه افتادیم دوباره
انتهای خیابون تنهایی
یه سرزدیم به کوچه ی شیدایی
ادامه ی کوچه رو وقتی رفتیم
مدرسه ی بی کسی هارو یافتیم
روسردرورودی مدرسه
نوشته بود عاشق همش بی کسه
دوباره اشکم جاری شد رو گونه
غم صدازد بیا بیرون دیوونه
منو همین رفیقای بامرام
خاطره و تنهایی و این غمام
یه عمری رو دلشکسته ی تو بودیم
تابرسی به ما بدی التیام