من و غم و تنهایی

من و غم و تنهایی
یه روز باهم سه تایی

توی شهر خاطره
چرخی زدیم دوباره

توی کوچه ی ماتم
خوردیم به بن بست غم

بعد یه اشک و گریه
راه افتادیم دوباره

انتهای خیابون تنهایی
یه سرزدیم به کوچه ی شیدایی

ادامه ی کوچه رو وقتی رفتیم
مدرسه ی بی کسی هارو یافتیم

روسردرورودی مدرسه
نوشته بود عاشق همش بی کسه

دوباره اشکم جاری شد رو گونه
غم صدازد بیا بیرون دیوونه

منو همین رفیقای بامرام
خاطره و تنهایی و این غمام

یه عمری رو دلشکسته ی تو بودیم
تابرسی به ما بدی التیام

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/49015کپی شد!
790