یه روزی
شعر من دراینجا یک حکایته
تمامی بیتاش یک شکایته
ام آر تی را ببخشید جسارته
حرف راس تلخه اما گفتنیه
یادمه حرفام برات مهم بودند
کدومشون برات مبهم بودند؟
من که تو راه عاشقی
همه چیزو باختم برای آدمی
که زندگی براش یک تجارته
منو ببخش اما همش حقیقته !!!
یه روزی دنیات بودم
همه چیزو رویات بودم
یه روزی چشمات بودم
همه ی باورات بودم
یه روزی همراهم بودی
مونسو غمخوارم بودی
یه روزی ماچم میکردی
از ته دل نوازشم میکردی
یه روزی صدام میکردی
تکیه گاهم، نگام میکردی
یه روزی دستمو گرفتی
چی شد که حالمو گرفتی؟
الان رسیدم به ته خط
یه چشم خون و یه چشم اشک.
دیگرنمی توانم که بنویسم
نه دستام رمقی دارند و نه کاغذ.
بدرود
خط پایان: ——————————————————————–