حضور
شدی نقره داغ و شدی آسمونی
که باید به دستت بیارم یه روز
می گن زندگی آرزو داشتنه
منم زندگی ، آرزومه هنوز
تورو باید از من شنید از دلم
نباید جهان ، رو به تو وا بشه
فقط کافیه از تو نوری بیاد
همین کافیه ، برکه دریا بشه
واسه داشتنت مومنم تا هنوز
حضورت رو هر شب دعا می کنم
پلنگی ترین پنجه ی حسرتو
به ماهه نگاهه تو وا می کنم
تو غوغای خلوت ترین لحظه می
به هر زیر و بم با تو حاضر شدم
تو مرداد دلتنگیای منی
من از لمس دست تو شاعر شدم
من از حس بی تو شدن … بگذریم
برای حضورت پر از وسوسه م
سه شنبه پر از حال تو می شم و …
یه جمعه به دستای تو می رسم
واسه داشتنت مومنم تا هنوز
حضورت رو هر شب دعا می کنم
پلنگی ترین پنجه ی حسرتو
به ماهه نگاهه تو وا می کنم !