برزخ
من تو برزخ گیرم،همه چی وارونس
روز و شب برعکسه،خونه هم ویرونس
من توی این کابوس،گم شدم انگاری
که به ترس درگیرم،تو شب اجباری
با یه دریا تردید،دل به موجا دادم
که بتونم اینبار،فک کنم آزدم
لحظه هام حد خوردن،زیر شلاق غم
جرم من این بوده،که غزل میگفتم
من تو برزخ گیرم،بین من با سایم
زیر چتر خورشید،من تو فکر ماهم
من به ماه نفرینم،مثل یه گرگینه
چشم من یه عمره،خواب مرگ میبینه
زیر خورشید هرروز،رخت مرگ میپوشم
مثل یه خون آشام،از رگام مینوشم
عشق ما ممنوعس،من به من تبعیدم
من توی این برزخ،از تو هم ترسیدم
من تو برزخ گیرم،تو خودم گم میشم
نه میشه برگردم،نه میشه راهی شم