شب تلخ

شبِ تلخ ِ رفتن ِ تو
لبِ من سکوتوُ بوسید
دل ِ من کـُنج ِ اتاقم
یخ زدوُ زرد شدوُ پوسید

عکس ِ یادگاری ِ ما
توی قاب خودشروُ سوزوند
دفتر ِ خاطره هامون
واسه عشق مرثیه ها خوند

واسه حضم ِ این جدایی
خودموُ به گریه باختم
قطره قطره تار میشد
دنیایی که با تو ساختم 

با مرور ِ خاطراتـت
 داغتوُ تو سینه کاشتم
رنگ به رنگ کابوس میشد
رؤیایی که از تو ساختم

خدا که حال منوُ دید
بغضشوُ آهسته قورت داد
دل ِ شب سیاه تر شد
آسمون به گریه افتاد

خودموُ بغل گرفتم
دلوُ تا رهایی بردم
زیر ِ لب دعایی کردم
توروُ به خدا سپردم

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/35477کپی شد!
1364
۴۱