بارون
بــــــــــارون
قســـــــمت اول
*با راهنمایی وپیشنهاد زهرا ذوالقدر عزیز
خیلی دلــم هوای بـارون داشت، دیشب که عکساشو بغل کردم
دیشب که تویِ گریه هام قندِ، روزایِ خوبمون و حل کردم
خیلی دلم گرفت و بارون زد، دیشب لبِ پنجره غوغا بود
همین لبِ پنجره عاشق شد ،آره درست، خودِ همین جا بود
تو بارون عاشــــق شد تـو بـــارون رفت
چه سخت عاشق شد چه آسون رفت
رفتن ازم دیوونه میسازه
خــوب که دلم رو برد دوری کـــرد
خیلی بهم برخورد دوری کـــرد
دوریش منو به گریه میندازه
دیشب تا صبح بارون و بوکردم خیلی تنش بویِ جدایی داشت
بو کردم وتا صبح غم خوردم دیشب مگه غم انتهایی داشت؟؟
غم خوردم و بد جور لرزیدم لرزیدم و بدجور تب کردم
مسیرِ پنجره تا تختم رومجبور شدم باگریه برگردم