رحلت
اینم یه ترانه مناسبتی..
یه حس واقعی بود که تجربه کردمش توو ۵ سالگیم و خوب یادمه … خیلی ها بهم گفتن که فهیم زمین تا آسمون باترانه ات فرق داری اما .. حس. حسه دیگه. خواهشم اینه که تا آخرش بخونین و نقــــــد فراموش نشه اگه لایکم نمیشه مقصر من نیستم زمونه اس.
.
شنیدم از رسانه ها ” انا الیـه راجعون”
خمینی ، وا ،امـام ما رفتـه دیگه از بینمون
بچه بودم اما بازم کل وجودم غم گرفت
اشکای بابامو دیدم گوشه ی چشمم نم گرفت
دیدم به ماما(ن) زل زدو هق هقش شد یهو بلند
با ترحم بهش گفتم بابا تورو خدا بخند
با لبخند تلخ لبش پاشدو رفتش توو اتاق
عکس امامو بوسه زد پُر شُدش از درد فراق
کودکیمو بغل زدم منم رفت سمت خودم
ریختم قطره اشکامو تو چشمای عروسکم
چادر سیاهه مادرو سرکردمو قد کشیدم
یادمه توو همون روزا معنی یِ مرگو فهمیدم
هموطنم ایران، عزا ، شد سهم خنده ها سکوت
آسمونم رعدی زدُ امامم پیوس (پیوست) ملکوت