رقص
نگاش کردم روى ویلچر نشسته؛چه حسى به نگاهم دست داده
با پاهاش رفتو جا موندن دوتا پاش؛دو تا پا و دوتا هم دست داده
هنوزم تو نگاش ابهتى هست؛هنوزم اگه پاش بیافته مرده
بهش فک میکنم خندم میگیره؛خدا خرمشرو آزاد کرده!
بهش فک میکنم سخته واسه من؛که مرگ آرزوهاشو بفهمم
هنوزم رمزهاشو حفظ کرده؛نمیتونم که چشماشو بفهمم
توى میدون مین با مرگ رقصید
جوونیشو واسه این سرزمین داد؛
دل سنگ زمین لرزید اون روز؛درس اون لحظه که رو خاک افتاد
-
درود به شما با نظر جناب شمس موافقم موفق باشید @};-
-
سلام..زیبا بود ولی با اون بیت مشکل داشتم... بهش فک می کنم خندم میگیره!!!خدا خرمشهرو ازاد کرده!!!!!! :S
-
سلام جناب بندانی ترانه ی زیبایی بود... با مهر @};- @};- @};-
-
ترانه فوق العاده بود،بی نهایت زیباااااا =D> =D> @};- این تصور که بهش فک میکنم خندم میگیره؛خدا خرمشرو آزاد کرده! یه جورایی منو یاد نظر پدرم انداخت که تقریبن با شما هم عقیده ن،ولی اگه به این قضیه معتقد باشیم که بی خواست خدا حتا برگی از درخت نمیفته اونوقت همه چی فرق میکنه......
-
خب هجاها کم و زیاد میشدند محتوا جالب بود و اعتقادی @};- @};- @};- منظورت چی بود؟بهش فک میکنم خندم میگیره؛خدا خرمشرو آزاد کرده! @};- @};- @};-
مطالب پیشنهادی