███ غـــوغــا ███
پوچیه کـوچـه بمونه ، روی تلخیه زمـونـه
سایه پر گـلایه باشه ، توی آرامـشِ خونه
اگـه آهسته نشسته ، این صدای خیلی خسته
توی این ترانه ای که ، دستِ خنده هـامـو بستـه
واسه ی کاسه ی صبره ، که شده پر از هیاهـو
واسه این دله مریـضـه ، که شده سـفـیرِ ترسو
قصه ی غصه ی شبنم ، شده مصداقِ شبِ من
تـویِ آخـریـن تــرانـه ، داره می میـره دمــــــــادم
زخمه محـرابه حبـابه ، رو تنه ضعـیفـه آبـــم
نقشِ پوچِ کوچه هایی ، که شده تعبیرِ خوابم
این غرورِ من نموره ، پیشِ کیشِ نا مقدس
این ترانه ها عبوره ، از شبِ شریعتِ گَس !
علتِ ذلـتِ سایه ، رویِ قـابِ آبـگیـنــــــــــــــــه
منو وحشت زده کرده ، از سرم رو تخت سینه
رعشه ی نئشگیِ شب ، منشا تـرانـه ها شد
تشنگیِ شاعرِ درد ، بـا یه اسم و رسم بیخود
قصه ی غصه ی شبنم ، شده مصداقِ شبِ من
تـویِ آخـریـن تــرانـه ، داره می میـره دمــــــــادم