دسته کلید
از وقتی که دستامو ول کردی
از وقتی که عشقت بهم کم شد
کارِ منم پرسه روی رِیلا
توی مه آلودای شهرم شد
چشمای قرمز، قرصای اعصاب
سهمِ منه از دنیای بی تو
عکسای دوتّایی توو دست ِ من
لبریزِ خوشحالی صدای تو
پرسیدن از من بی تو خوشحالم؟
گفتم که از دوریت ملالی نیست
تنها غمم اینه که توو شبهات
جام توی تخت ِ خونه خالی نیست
قلبم یه جورایی بهت شک کرد
هی با خودم گفتم چرا سردی
تا اینکه دیشب تازه فهمیدم
“دسته کلیدا رو عوض کردی”
باور ندارم که چقد تنهام
با اینکه می دونم چقد سردی
این شوک برای من زیاده مــرد!
کاشکی پشیمون شی و برگردی
زهرا خیراللهی
26/۱۱/۹۱
1.۳۶ بامداد