مخمل عشق
مداد عشقو بردار بکش تو نقش لبخند
رو صورت اسیری که زخمیه تو این بند
بندی که از تبار غربت و جنس غصه س
واژه به واژه تلخ و تعبیر شوم قصه س
راهی واسه فرار نیست باید اسیر بمونم
تنها و بی نشونه از عشق تو بخونم
بخونم و بمونم تنها میون این بند
رو صورتم بمونه حسرت نقش لبخند
برس به داد زخمی راه گریز نداره
همدم بغض و گریه س پاییز بی بهاره
هدیه بده به دستاش مخمل ناب عشقو
پاک کن تو از وجودش این نانوشته مشقو