یک امتحان سرد
باید جدا میکردم اونجا تو شبای سرد
حس(ه) یه مرد(ه) عاشقو از این همه نا مرد
اونجا که ها های دهن گرمای دستم بود
بی حس(ه) گرمی از وجود(ه) عاشقی هم درد!!!
پس من چرا دنبال(ه) دستی آشنا بودم؟
اینجا زمینه, تو خیالم من کجا بودم؟!
اینجا زمینه,مردمش بد جور نامردن
چون ساکتم کردن به فکر(ه) هم صدا بودم
باد(ه) زمستونی که دائم من رو چک میزد
با بیکسی قلبو وجودم رو کتک میزد
عادت شد,اما این خدای من چرا اونجا
این بنده ی یخ بستشو باید محک میزد؟
چشمامو بستم تکیه کردم توی آغوشی
گرمم شدو سرما رو بردم تا فراموشی
چشمامو بستم ,باز کردم, پر شدم از یخ
خورشید(ه) من رفتو تنم سر زد به خاموشی
باید جدا میکردم اونجا تو شبای سرد
حس یه مرد عاشقو از این همه نامرد