زندگیه یک رود
پشت یه کوه سنگی بی رفیق تنهای تنها
دنبال راه عبوره از میونه دل سنگا
دلش رنگه آسمونه فکر هم صحبتی با دریا
خونه ی ماهیای سرخه این رود آّبیو زیبا
همه ی عمرو سفر کرد از دشت بلور شیشه
بی عشقو یارو دلبر هیچکی همدمش نمیشه
تا توی یک شب غریبو سرد تورو دیدش توی مخملی شب
سد شدی واسه دل تنهای اون مث بارون روی شعله های تب
این منم من اون رود پر زدزد که حالا پیش تو برکه ای شده
بر باد داده اون همه شورو خروش اسیرو عاشق بردگی شده
من از جنس سرخیه رنگ غروب از تبار افق دلبستگی
تو هم اون کوه سرد آهنی پر از دروغو حقیقت وابستگی