سنگفرش ها

غذا کنسرو غم دارم، نون و زنجیر و ناچاری

یه لقمه غصه و کابوس، یه جرعه زجر و بیماری

 

اسیر وحشت و انکار، دچار کوچه‌ای بن‌بست

له و داغونه داغونم، پر از حرفای تکراری

 

درست مثل خیابونی پر از خمیازهٔ کش‌دار

مث ِ ته موندهٔ سیگار رو سنگ‌فرشای بیزاری

 

از اینجا رونده و مونده، از اونجا! رفته… جا مونده

یه روح ِ خسته و تنهام، یه روح ِ سرد و سیگاری

 

تنور خستگیم داغه، تن ِ تنهاییام لبریز

دچار شک و تردید و جنون ِ دیگر آزاری

 

پُر از شهرای متروکم، پر از خوابای پوشالی

تو ویترینهای براق ِ حراج ِ بی‌خریداری

 

درست مثل خیابونی پر از خمیازهٔ کش‌دار

مث ِ ته موندهٔ سیگار رو سنگ فرشای بیزاری

(مجتبا حسینی)

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/24329کپی شد!
972
۳۲